توضیحات
موضوع رمان هیچ وقت دیر نیست، درباره ی یه دختره ست به اسم وفا که تو شریف شیمی میخونه و نابغه ست. او به خاطر دوستش مواد مخدر درست میکنه و میفروشن. تا اینکه با پاپوشی که یکی از باندای بزرگ که رییسشون شخصی به اسم یاسه براش درست میکنن میفته زندان. بعد از دو سال میاد بیرون و داستآن از آزاد شدن وفا شروع میشه…
اسم رمان: رمان هیچ وقت دیر نیست
نویسنده این اثر: مهسا زهیری
ژانر رمان: عاشقانه، هیجانی، معمایی
گوشه ای از داستان دانلود رمان هیچ وقت دیر نیست
اگر آدم خیال پردازی کنارم بود، حتماً تصور می کرد امروز برای من روز بزرگیه. اما نکته اینجا بود که نه امروز فرقی با بقیه ی روزھا داشت، نه آدمی کنار من بود. تنھا جنبنده ای که اطراف من با چشم قابل دیدن بود، صد متر اون طرف تر انتھای این جاده ی ساکت و بلند، پشت فرمون نشسته بود و احتمالاً به مانتوی از مد افتاده ی من نگاه می کرد.
البته به جز کلاغی که پنج دقیقه ی تمام بالای سرم قار قار می کرد و دلم می خواست با پاشنه ی کفش مخش رو توی منقارش بیارم. با دو انگشت استخوان بینی م رو مالش دادم و دوباره به انتھای جاده نگاه کردم. نه به اون پراید کھنه بلکه به خط ھای موازی که یه جایی می پیچید و شاید ماشینی رو به سمت من ھدایت می کرد که منتظرش بودم.
آدم ھایی که یادشون نرفته باشه امروز چھار اردیبھشته. به ساعت نگاه کردم. نیم ساعت بود که توی تنھایی ایستاده بودم و اگر توی این دو سال با ھر بدبختی ای دست و پنجه نرم نکرده بودم، از این ھمه انتظار حتماً زیر گریه می زدم. به بالا نگاه کردم. خورشید گوشه ی آسمون بود. اگر الان دو سال پیش بود، با دوست ھام برنامه ی نمایشگاه کتاب رو میذاشتم نه اینکه جلوی در زندان قدم بزنم.