توضیحات
در دنیایی که الههی شب، عشقش را با نفرینی ابدی تاوان داده، شش نژاد نیمهانسان نیمهحیوان در دل جنگل اسرارآمیز دال فارن پنهان شدهاند؛ وارثان مرگی که فراموش نشده. در میان قانونهای آهنین قبیلهها، دو جوان برخلاف سرنوشت خود قدم برمیدارند: سایآر، دختری از قبیلهی روباهها، که چیزی بیش از خون در رگهایش جریان دارد… و والتر، گرگی زخمی که نه از قدرتش میگریزد، نه از تب جفتی که شعلهی جنون را روشن میکند.
اسم رمان: رمان نفرین شدگان مورانثا
نویسنده این اثر: موریگان
ژانر رمان: عاشقانه، فانتزی، بزرگسال
گوشه ای از داستان رمان نفرین شدگان مورانثا
برگشتن برای انتقام…یا برای بقا، یک مسئله جداگانه است. ولی هر دو قدرتی برای تخریب دارند. هر کسی به یک شکل تشنه هر دو اینهاست. اصیل و بی نژاد، فرقی نمیکند. برای بقا و انتقام که آهسته ریشه در بدن های مختلف دارد. ترس برای کسی که هدف این انتقام باشد، تردید برای کسی که سد راه این بقا باشد.
دقیق مثل انتقام جو، گمشده مثل بقا شکست خورده…تنها یک نفرین در آن میغلتد، مرگ. و مرگ علاوه بر نفرینی برای این دو سمبل عطش، نغمه آزادیست برای کسانی که سالهاست در زندگیشان که عجین شده یا تمام زندگیشان را صرف این دو کردند ولی هیچوقت نتوانستند معنی انتقام برای بقا یا بقا برای انتقام را درک کنند، زیرا هرکس برای برگشتن قدم گذاشت اسیر کلمات شد.
باد میان شیارهای کوهستان پیچید، عطر خاک نمزده و علفهای تازه در هوا پراکنده بود. سلان با چالاکی روی صخره ها می دوید. نفسش آرام ولی تند بود، پاهای کشیده و سبکبالش فقط ردی از خاک پشت سر می گذاشتند. رد بوی خرگوش را میگرفت. نه، نوژان نبود. بوی خون پاکی نمیداد. قانونی برای کشتنش وجود نداشت. یک شکار بیگناه و مجاز.