توضیحات
موضوع رمان نزدیک مثل نفس، در مورد یه پلیس مخفی به اسم جهان است که وارد یه گروه خلافکار میشه. اما لو میره و سرکرده اون گروه جهانو میدزده مافوق جهان سرهنگ جلیلیه که دوست و همکار پدر جهانم بوده. خسرو که سرکرده گروه خلافکارهاست و از قبل سرهنگ جلیلیو میشناسه برای گرفتن انتقام از جهان و سرهنگ، همزمان با ربودن جهان، آیلین دختر ۱۸ساله سرهنگم میدزده…
اسم رمان: رمان نزدیک مثل نفس
نویسنده این اثر: زینب علی پور
ژانر رمان: عاشقانه، پلیسی، جنایی
گوشه ای از داستان رمان نزدیک مثل نفس
سردرد امانم رو بریده بود. بوی نا و گرسنگی هم تشدیدش می کرد. غلطی زده و از جا بلند شدم. بیشتر از 24 ساعت بود که اینجا بودم و تا الان خبری نشده بود. گاهی سر و صداهایی می آمد اما کسی نزدیک اتاق نمیشد. کلافه شده بودم؛ معلوم نبود تا کی وضع همینطور می ماند. تمام مدت به فکر راه خروجی بودم اما هیچ راهی نبود.
یک اتاق 12 متری که به جز موکت خاکستری کهنه ای که کف آن پهن بود چیزی دیگری در آن نبود. سمت راست هم در کوچکی بود که همان دیروز متوجه شدم دستشویی کوچکی بود که البته بدون هیچ پنجره یا روزنه ای. تقریبا صبح شده بود و دیگه خوابم نمی گرفت.
همیشه همین موقع ها بیدار میشدم و به اداره میرفتم. دیروز هم همین موقع بود و در حال رفتن به اداره بودم که چند نفری روی سرم آوار شده و بیهوشم کرده بودند. توی همین اتاق به هوش آمده بودم و از اون به بعد کسی سراغم رو نگرفته بود. می دونستم کار خود خسرو بود، مطمئن بودم و منتظر بودم تا ببینم چه اتفاقی قرار بود بیفته.