| شنبه 29 شهریور 1404 | 23:50
رمان خوان
دانلود رمان
رمان مهجور عشق از صدیقه سادات محمدی
  • نام: رمان مهجور عشق
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: صدیقه سادات محمدی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 874

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان مهجور عشق از صدیقه سادات محمدی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس، زهر هجری چشیده‌ام که مپرس، گشته‌ام در جهان و آخر کار، دلبری برگزیده‌ام که مپرس، آن‌چنان در هوای خاک درش، می‌رود آب دیده‌ام که مپرس…

خلاصه رمان : مهجور عشق

حسام ماشین را مقابل آپارتمان پارک کرد و با غیظ رو به نیهان گفت: – دختره ی لجباز! بیا اینم خونه ی بابات… نیهان نخودی خندید و جواب داد: – چکار کنم خب؟ بابا جدی جدی ناراحت میشه زیاد بیام اونجا، دیشب پیش هم بودیم دیگه! حسام نگاه دلخور و ناراضی اش را به نیهان دوخت و زیر لب غرولند کرد: – کی این شش ماه هم تموم بشه و من از این عز و جز واسه دیدن تو راحت بشم؟! دخترک سمتش مایل شد و سر کج کرد: -حالا قهر نکن، بیا بریم بالا یه قهوه با هم بخوریم. حسام نفسی سنگین از سینه برکشید و در را باز کرد،

هر دو از ماشین پیاده شدند. نیهان سمت در قدم تند کرد و زنگ آیفون را فشرد. – کلید نداری مگه؟ دخترک رو به حسام جواب داد: – یادم رفته بردارم! چند ثانیه ای به انتظار گذشت و اینبار حسام با کلافگی زنگ را دو مرتبه فشرد، اما باز هم خبری نشد. نیهان لب کج کرد و گوشی اش را از داخل کیف بیرون کشید. حینی که کنج لبش را به دندان گرفته بود و می فشرد، شماره ی پدرش را گرفت. – الو… سلام باباجون، کجایین شما؟ – سلام عزیزم ما اومدیم خونه ی عزیزجون، تنهاست. عمو سهراب و خانومش با حامد و

الهه خانوم شام رو رفتن بیرون! نیهان ابرو کج کرد و لب زد: – کی برمیگردین؟ من کلید یادم رفته بردارم! حسام با فهمیدن ماجرا، لبخند دندان نمایی روی لب نشاند و بشکن زد! – احتمالا تا برگردن آخرشب بشه، کجایی الان؟ نیهان خنده اش را قورت داد و گفت: -الان با حسام جلوی در خونه ام، پس باهاش برمیگردم… حرفش را تمام نکرده بود که سیاوش گفت: – به حسام بگو بیاردت اینجا! دخترک ابرو بالا پراند و متعجب گفت: – با… با…! حسام این همه راه منو تو این بارون و هوای سرد بیاره اونجا بعد باز خودش برگرده بره خونه ش؟‌…

 

خلاصه کتاب
درد عشقی کشیده‌ام که مپرس، زهر هجری چشیده‌ام که مپرس، گشته‌ام در جهان و آخر کار، دلبری برگزیده‌ام که مپرس، آن‌چنان در هوای خاک درش، می‌رود آب دیده‌ام که مپرس…
خرید کتاب
رایگان
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romankhaan.ir/?p=8130
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • پیراسته
    9 آذر -622 | 00:00

    حتماً باید به دوستام بگم که این صفحه یک رمان به کاربرانش ارائه میدهو و انتخاب کردن تجربه خوبی بود.

  • بهرنگ
    9 آذر -622 | 00:00

    بودن این رمان در این صفحه شگفت انگیز به نظر می‌رسه، و به نظرتم باید همیشه برای همه قابل دسترس باشه.

  • پرسه
    9 آذر -622 | 00:00

    رمان برای من هرگز خسته‌کننده نیست. تا به حال موفق شدم همه صفحات یه رمان رو تموم کنم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!