توضیحات
داستان رمان مادر شوهر من درباره تقدیر اجباری…جدایی نا خواسته…تلاش برای رسیدن…است. و سرانجام جدایی وقتی که تمام دنیا دست در دست هم بدهند تا نگذارند به او برسی، و تو تمام تلاشت را برای رسیدن به کار ببری اما چه سود… گاهی تمام سعیت را برای جدایی میکنی، گاهی به هر دری میزنی تا فاصله بگیری اما نمیشود…نیرویی نامرئی وجودت را متصل به شخصی میکند که میلی به بودن در کنارش نداشته باشی. و اینک من رها در غصه کنار آمده با این همه ظلم نفس میکشم میان هوای نبودنت..
اسم رمان: رمان مادر شوهر من
نویسنده این اثر: فرشته باقری
ژانر رمان: عاشقانه
گوشه ای از داستان رمان مادر شوهر من
سرم رو فرو کردم تو کتاب و بلند بلند گفتم: جلبک قهوه ای، جلبک قرمز، جلبک سبز. جلبک قهوه ای پر سلولی و ساکن دریا. کلپ ها از طویل ترین موجودات روی زمین هستند. کلپ یک جلبک دریایست. رومو چرخوندم سمت مهیا: می دونی آدم کلپ باشه مادر شوهر نداشته باشه.
با تعجب نگاهم می کرد. خانم بهاری صدامو شنیده بود. خندید و گفت: مادر شوهر این همه بده؟
لبخند زدم و گفتم: بله.
یه چین ظریف افتاد روی پیشونیش: تا حالا چند تا مادر شوهر دیدی؟
کمی فکر کردم: یکی.
خانم بهاری لبخند زد: مادربزرگت نه؟
رفتم تو هم: نه. مادربزرگ پدری خیلی وقت پیش فوت کرده. ولی مادر شوهر دختر همسایمون رو دیدم. از صبح تا شب با هم درگیری دارن. خونشون میدون جنگه.
خانم بهاری کتاب زیست رو گذاشت روی میز و اومد سمت ما: می دونی نغمه همه ی مادر شوهرها که مثل هم نمیشن. درسته از اول گفتن آب عروس و مادر شوهر تو یه جوب نمیره؛ ولی امروز با بهتر شدن درک مردم عروس و مادر شوهر با هم کنار میان.