توضیحات
روناک در رمان غمگسار، دختر بچه روستایی است که به اجبار زن سیوان پسر خان میشه. پسری غیرتی و پر جذبه که هر شب تختشو دخترای رنگ و وارنگ و پلنگ شهری پر میکنن و چشمش اصلا روناکو نمی بینه. اما امان از وقتی که سیوان بعد از سالها از شهر برمیگرده و روناکی رو می بینه که دیگه یه دختر بچه ساده و مظلوم نیست…
اسم رمان: رمان غمگسار
نویسنده این اثر: ماهی
ژانر رمان: عاشقانه، هیجانی
گوشه ای از داستان رمان غمگسار
صدای همهمه بین صدای کل و ساز و دهل پیچیده بود و نگاه مردم پر از شادی بود. نیم نگاهی به دختر بچه کنار دستم کردم، چهره ساده و معصومش با اون آرایش شلخته چقدر نازیبا و مسخره به نظر می رسید. هنوز هم زیر اون پارچه توری سبز رنگ می لرزید و اشک هاش قطره قطره روی دست های کوچیک و بچگانه اش می ریخت.
– پسرم عاقد اومد.
پدرم با غرور کنارم ایستاده بود و خبر از آمدن عاقد می داد. روی صندلی کنار روناک جا گرفتم و همه صداها به کسری از ثانیه خاموش شد. عاقد، پیرمرد سالخورده روستا بود و خبر داشت از این ازدواج عجیب و پر سر و صدا. دفتر بزرگی مقابل خودش باز کرد و نگاهی به جمعیت کرد و با صدای رسایی گفت:
– از پسر رسول خدا، حضرت صادق رضی الله عنه حدیث داریم که من سعاده المر ان لاتطمث ابنته فی بیته… یعنی مردی سعادتمند است که دخترش در خانه شوهر عادت ماهیانه شود.
و الان خودش سعادت تر از کبلایی قربان کسی نیست که دختر هفت ساله اش رو عروس خان می کنه، عروس همه روستا می کنه…