| جمعه 28 شهریور 1404 | 20:20
رمان خوان
دانلود رمان
رمان سوپراستار از دینا محدث
  • نام: رمان سوپراستار
  • ژانر: عاشقانه، هیجانی، طنز، کلکلی
  • نویسنده: دینا محدث
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 126

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان سوپراستار از دینا محدث با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

درباره ی دختری به اسم دریاست که به خاطر بازیگربودن و دلایل دیگه باید با کسی که ازش متنفره به سفره کاری بره و…

خلاصه رمان : سوپراستار

ارمیا: اه اه اه من حالاباید1ماه این دختره ی نچسب روتحمل کنم. اوووووووووف دختره ی اکبیریه ازخود راضی. ماشین رو توی پارکینگ پارک کردم و پیاده شدم. دکمه ی آسانسور رو زدم و منتظرشدم تا بیاد تا در آسانسور باز شد این دختره ی نچسب بیتا از آسانسور خارج شد. تا منو دید چشماش برق زد و گفت: بیتا: وایییییی سلام اری جووون خوبی عخشم؟ ارمیا: اول اینکه من عشقه هیچ احدالناسی نیستم. دومم این که لطفا انقدر با من احساس صمیمیت نکنید. و بعدم از کنارش رد شدم. اههههه دختره ی نچسب. این بیتا دختر طبقه دوو میمونه که از این دختر نچسباس که به همه میچسبه.

وای که چه قدر ازش بدم میاد. تا درو باز کردم مامان اومد بغلم کرد و گفت: مامان: چه طوری پسر خوشتیپم؟ ارمیا: واییییی مامی بزار برسم بعد شروع کن ماچ و بوسه. مامان یه خنده سر داد و گفت مامان: حالا اینارو ول کن ببین کی اومده. متعجب نگاش کردم که صدای آوا اومد. آوا: خووووب میبینم که 1سال نبودم بهت ساخته داداشه گلم؟ ارمیا: آواااااا؟؟؟؟ آوا: بعله آوا‌. ارمیا: بدو بیا بغلم وروجک. اونم ازخداخواسته دوویید تو بغلم. ارمیا: خوب خانم خوشگله ی من چطوره؟ آوا: خوبه خوب. بابا: خوب آقا ارمیا ما رو هم به اندازه ی آوا تحویل بگیری بد نیستا! ارمیا: بابااااا. بابا: جانم پسر خوشگلم.

آوا: خوب حالا اینارو ول کنید بگید دوست صمیمیه من دریا چه طوره؟ وایییی دختره ی چندش خونه هم از دستش آرامش ندارم، آوا ودریا از بچگی دوستای صمیمیه هم بودن. منم دوست صمیمه نیما، از همون بچگی با دریا مشکل داشتیم نمیدونم چرا. آوا: هوووی ارمیا با توام چرا رفتی تو هپروت؟ ارمیا: هووی چیه دختره ی بی ادب مثلا برادر بزرگترتماااا. آوا: خوب حالا اینارو ول کن بگو دریا خوبه؟ ارمیا: آره بابا خوبه از من و توام سالم تره. آوا: خوب خداروشکر میخوام ببینمش. واییییی خدا من سرمو به کجا بکوبم؟… دریا: امروز بالاخره بعد مدت ها با نیما رفتیم مامان و بابا رو دیدیم…

خلاصه کتاب
درباره ی دختری به اسم دریاست که به خاطر بازیگربودن و دلایل دیگه باید با کسی که ازش متنفره به سفره کاری بره و...
خرید کتاب
رایگان
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romankhaan.ir/?p=7852
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • حامی
    9 آذر -622 | 00:00

    دنیای رمان‌ها به من احساس آرامش میده که هیچ جای دیگه‌ای نمی‌تونم پیدا کنمش.

  • پتک
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، به نظر شما پسوند فایل رمانی چیست؟

  • بهراد
    9 آذر -622 | 00:00

    تلاش میکنم هرروز به چند صفحه از رمانی که الان دارم خوندن، ادامه بدم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!