توضیحات
رمان سروان مدبر، روایتگر تقابل سروان ویهان مدبر با باند فروش و توزیع مواد مخدر در تهران بزرگ است. در این بین سروان مدبر با خلاء های بزرگی در گذشته و زندگی حال خودش مواجه میشود که شدیدا در روند پرونده تاثیر گذار است. او زنی را شبیه به معشوقه از دست داده خود در میان این پرونده مییابد که کلید رسیدن او به تمام موفقیت هایش است!
اسم رمان: رمان سروان مدبر
نویسنده این اثر: سارا میری
ژانر رمان: عاشقانه، پلیسی
گوشه ای از داستان رمان سروان مدبر
بی حرف قطره اشکی روی گونم چکید، چشمام رو محکم روی هم فشار دادم و سرم رو متاسف تکون دادم و نفسم رو بی رمق بیرون هل دادم و گفتم:
– همایون، همایون، صدای شکستن و خورد شدنم رو شنیدم!
سرم رو بلند کردم و بهش خیره شدم لبخند کجی زد و گفت:
– دنیا که به آخر نرسیده داداش باهم درست میکنیم همه چیز رو انگار که هیچوقت نبوده.
لب زدم:
– نمیشه، نمیتونم!
نفس عمیقی کشید و ضربه ای به بازوم زد و گفت:
– بهت قول میدم ویهان بهتر از اون قراره بیاد شک نکن.
شونه ای بالا انداختم و لبم رو به دندون گرفتم و از ماشین پیاده شدم. ماشین ها هرکدوم با سرعت از فرودگاه فاصله می گرفتن، انگار همه از واقعیتِ رفتن عزیزانشون فرار میکردن.
به کاپوت تکیه دادم و چشمام رو بستم یک، دو، سه، چهار، پنج، شیش و…… چیزی عوض نشد، خواب نبود کابوس نبود واقعا اون رفته بود. با صدای بوق ماشین سمت شیشه چرخیدم همایون صندلیش رو جا به جا کرده بود. اشاره ای زد به صندلی کمک. عقب گرد کردم و نزدیک ماشین رفتم هر دو دستم رو لبه شیشه تکیه گاه کردم و گردنم رو پایین کشید.