توضیحات
شش سال از آخرینباری که شخصیت دیگو در رمان زیر سقف دایه، عمارت گرالتین رو ترک کرد میگذره. حالا برگشته. شب بارانیست، عمارت خاموش، و دایهای که سالها پیش باید فقط یک مادر دوم میبود… حالا تبدیل به میل ممنوعهای شده که ذهن و تنش رو شعلهور میکنه. اما این فقط یک عشق ممنوع نیست… زیر سقف این خانه، کسی نفس میکشه که ۱۸ قتل در کارنامهاش داره، و هنوز تشنهست.
اسم رمان: رمان زیر سقف دایه
نویسنده این اثر: موریگان
ژانر رمان: عاشقانه، جنایی، بزرگسال
گوشه ای از داستان رمان زیر سقف دایه
هوا ابری بود. سکوت سنگینی در آسمان و روی دریا جریان داشت. خبری از باران نبود؛ احتمال بارش کم بود، چون دریا بیش از حد آرام بود. آنقدر ساکت که انگار خودش هم منتظر بود چیزی اتفاق بیفتد. نور کدر چراغهای اداره پلیس از پشت شیشه مات اتاق بازجویی بیرون میتابید. صندلی زیر پای زن، سالها زیر بار بدنهای گناهکار و بیگناه، جیرجیر میکرد؛ خسته، پیر و دلزده.
در ناگهان با صدایی بلند باز شد و محکم به دیوار کوبیده شد. کسی در اتاق تکان نخورد همه میدانستند چه کسی وارد شده. بازرس ویکتور بود. عصبی، خشمگین و خسته. اما این عصبانیت برای آنها تازگی نداشت؛ به کارشان ادامه دادند ویکتور قدمزنان وارد شد و بدون توجه به کسی مستقیم به زنی نگاه کرد که پشت میز نشسته بود.
زن لباس مشکی بر تن داشت، و موهایش را سفت و بی نقص بالا بسته بود. نگاه ویکتور سنگین بود. تلخ پیراهن سفید بر تن داشت با جلیقه ای مشکی. ساس بندهایش محکم بسته شده بود. بوی سیگار تازه، اطرافش را پر کرده بود. ریشش را به تازگی زده بود، ولی آستین ها را عجولانه بالا زده بود. انگار آمده بود بجنگد، نه بازجویی کند.