توضیحات
رمان روزای بی عسل، داستان پسر پولداری است که عاشق یه دختر مذهبی میشه و بعد کلی سختی و مخالفت بهم میرسن. اما آیا این عشق پایدار میمونه!؟ باید دید…
اسم رمان: رمان روزای بی عسل
نویسنده این اثر: مینا قاسمی
ژانر رمان: عاشقانه، طنز
گوشه ای از داستان رمان روزای بی عسل
فریبا، یاعسل یا هیچ کس..
فریبا: ماهان اون دختره اُمله میفهمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بچه این فرداپس فردا بیاد عروسم بشه من چطوری سرم و جلو فک وفامیلا بلند کنم؟؟
چون عسل چادر میذاره اُمله؟؟؟ اصلا من زن اُمل میخوام بحثیه؟؟
فریبا: ماهان باهام بحث نکن حوصلت و ندارم…
ببین فریبا خانوم شما برام میری خواستگاری توشمال نرفتی نه من نه تو میرم پیش دایی حمید دیگه برنمی گردم. یکه خورد انتظار نداشت اسمش و بیارم. همیشه میترسید بشم یکی مثله اون. الان بهترین موقعیت بود از این نقطه ضعف به نفعه خودم استفاده کنم.
فریبا باترس گفت: باشه فکرام و میکنم امشب بهت میگم… و رفت باخوشحالی به هانا نگاه کردم با خنده گفت: همین فرمون برو جلو..
حتما!! صبر کن ببین اگه جواب مثبته رو امشب نداد هرچی میگی بگو…
هانا: خوب حالا زیاد مطمئن نباش یکم به جنبه منفی هم نگاه کن…
خندیدم و رفتم داخل اتاقم و ولو شدم رو تخت…یه خانواده ی خیلی پولدار بودیم بابام یه کارخونه تولید پوشاک داشت. هر ماه هم مسافرت بود خیلی کم می دیدمش…