توضیحات
شخصیت اصلی رمان حکومت یک پادشاهی، اینگونه خود را معرفی می کند… قلمرو من، قانونای من. اسمم جاناتان کینگه. همه میگن بیرحمم، خشنم و بیاحساس. راست میگن. قدرت برای من مثل یه بازی شطرنجه و آدما مهرههای منن. شاید از بیرون یه جنتلمن شیک به نظر بیام، ولی واقعیت اینه که من ضدقهرمان این قصهام. هرکی بخواد جلوم وایسه، آخرش باید زانو بزنه. از جمله اون…
اسم رمان: رمان حکومت یک پادشاهی
نویسنده این اثر: رینا کنت
ژانر رمان: عاشقانه
گوشه ای از داستان رمان حکومت یک پادشاهی
آدمایی که بعد از باخت سرشونو میندازن پایین، هیچ وقت نمی فهمن چظور باید قدرت رو از گلو بقاپن. نمی دونن چطور دشمناشونو بندازن زمین که دیگه هیچ وقت نتونن بلند شن. قدرت یعنی هیچ وقت نبازی، یعنی برد پشت برد. تا جایی که باختن واست بشه یه چیز غریبه.
قدرت یعنی تو شطرنج اول تو حرکت کنی، تا حریفت همیشه دنبال تو بدوئه، نه برعکس. من لم میدم رو صندلی تو دفتر خونم. یه لیوان کنیاک دستمه. دوستم، ایتن، از تو لپ تاپ زل زده بهم. شونه هاش زیر کت و شلوار شیکش یه کم سفت شدن. ابروهای بلوطیش رو چشمای آبی یخیش کشیده شدن.
با دندون قروچه ای میگه: «خوب بازی کردی، جاناتان.» یه جرعه از نوشیدنیش می خوره. منم یه لبخند کج تحویلش میدم: له کردنت همیشه حال میده، ایتن. فکر نکن چون این مناقصه رو بردی، منو نابود کردی. دفعه بعد من می برم.