توضیحات
در ابتدای رمان توبه شکن می خوانیم… توبه کردم! توبه کردم که دگر توبه شکستن نکنم… که دگر فکر کنار تو نشستن نکنم! توبه کردم که اگر باز نگاهم بکنی، طلب دل به سر زلفِ تو بستن نکنم! توبه کردم که به کسی دل ندهم. تجربه ی تلخ یک رابطه با اشک گسستن نکنم! توبه کردم هدف تیر نگاهت نشوم! توبه کردم و گو خلق بدانند که… من عاشق و مستم! آوازه درست است و… “توبه بشکستم!”
اسم رمان: توبه شکن
نویسنده این اثر: زهرا قاسم زاده
ژانر رمان: عاشقانه
گوشه ای از داستان دانلود رمان توبه شکن
حاج خانم چادر به سر در حالی که داد و بیداد پسرش را شنیده، با عجله از داخل خانه بیرون می زند و دمپایی را سرسری به دم پا می اندازد؛ با دست بر روی صورت می زند و لب گزان، به سمت پسرش از پله های روی ایوان خانه پایین می رود و صدایش آهسته و محتاط می آید.
– معین! خدا مرگم بده صداتو بیار پایین پسر! چه خبرته باز آبرو نذاشتی واسه آقات!
معین نگاه به مادرش می کند و لبش به زهرخندی بالا می رود. صدایش همچنان با همان ولوم…
– بیا ببین حاجیه خانوم… بیا ببین معرکه راه انداختم باز. بیا دارم از عشق و عاشقی میگم. از عشق آمیرزا واس هابیل و قابیلش! آهان نکنه تکراریه باز؟ واس شمام تکراریه حاجیه خانوم؟
– واس شمام افت داره ما بیایم تو در و خونت صدا رو سرمون بندازیم یگیم ایها الناااس…منم بچه این خونم… منم از این خونم…
دست چپ را طاهر کرده و همانطور که شیر را می بندد و از جا برمی خیزد، استغفراللهی زیر لب می گوید و مسح وسط سر کم موی سفید و جو گندمی اش را می کشد و…