توضیحات
رمان تباهی در مورد دختری به نام آناستازیا است. آناستازیا یه پرنسس واقعی بود، دختر یه رئیس مافیای روس. من در حدی نبودم که حتی نگاش کنم. ولی بازم یه جور رابطه بینمون شکل گرفت. یه دوستی عجیب. اون تنها چیز خوب و درستی بود که تو زندگی دردناک و خشنم داشتم. تنها کسی بود که وقتی به زخم و کبودی هام نگاه می کرد، ته دلم رو می دید و فکر نمی کرد من یه آشغال بی ارزشم.
اسم رمان: تباهی
نویسنده این اثر: جنیکا اسنو
ژانر رمان: مافیایی، اروتیک
گوشه ای از رمان تباهی
مهم نبود فقط دوستیم یا بهترین دوستای هم یا حتی بیشتر از اون. مثل دوتا روح توی یه بدن؛ کوستیا هیچ وقت در مورد اون تاریکی درونش باهام حرف نمیزد، ولی من حسش میکردم میدیدمش. وقتی نقابش می افتاد، وقتی نمیتونست بیشتر از اون تحمل کنه توی اون لحظه هایی که خودش رو دورم حلقه میکرد و توی بغلم جا میگرفت.
سنگینی دردش رو با تمام وجود حس میکردم و من با تمام وجود آرزو میکردم. میتونستم اون درد لعنتی رو ازش بگیرم میخواستم بغلش کنم، ازش محافظت کنم، نذارم اون زشتی و سیاهی که توی دنیا و توی زندگیمون موج میزد، بهش دست بزنه.
واسه همین هیچ چی نگفتم. فقط سرسو گذاشتم روی شونه ش و هردومون همون طور ساکت نشستیم؛ زل زدیم به محوطه باغ و از پای های دزدکیمون خوردیم. باله همیشه به بخش جدانشدنی از زندگیم بود، مخصوصا توی خونواده ی روسی مون.