| شنبه 29 شهریور 1404 | 04:11
رمان خوان
دانلود رمان
رمان استاد خاص من از محیا داوودی
  • نام: رمان استاد خاص من
  • ژانر: عاشقانه، انتقامی
  • نویسنده: محیا داوودی
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1097

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان استاد خاص من از محیا داوودی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

یلدای دانشجوی تخس استاد جاوید، صرفا جهت انتقام از استادش پیشنهاد ازدواجش و قبول میکنه غافل از اینکه سرنوشت قراره خیلی چیزهارو عوض کنه! طنز ترین رمان استاددانشجویی همراه با عاشقانه هایی تکرار نشدنی…

خلاصه رمان : استاد خاص من

به در ماشین تکیه دادم و سرم و بردم عقب و روی سقف گذاشتم و چشمام و بستم و سعی کردم خودم و آروم کنم تو حال خودم بود که با ضربه دست محکمی روی سقف ماشین با یه داد به سمت کسی که اون سمت ماشین بود برگشتم و با دیدن جاوید حس کردم برگام ریخت و با یادآوری ترسوندش جیغ بلندی کشیدم و مثل یه احمق به تمام معنا خواستم که از اینور ماشین برم اونور! مثل دیوونه ها تند تند خودم و روی سقف ماشین پرت می کردم و دستم و دراز می کردم که موهای بی صاحابش و از ریشه در بیارم که دیدم یه قدم رفته عقب و شکمش رو گرفته و میخنده مرز انفجار بودم که

برگشتم و دیدم همه دارن نگاهم میکنن و و سه تا پسر که شلوارشون از روی باسنشون سر می خورد و خشتک شون تا زانوشون پایین اومده و هر هر بهم میخندیدن و یکیشون فیلم می گرفت با جیغ به سمتشون دویدم که پام گیر کرد لبه جدول و با صورت خوردم زمین درد شدیدی توی صورتم پیچید و گرمی خون رو که از دماغم خارج میشد و حس کردم و داشتم از حال می رفتم که حس کردم از زمین بلند شدم صداهای مبهمی توی گوشم میپیچید؟ با طعم شیرینی آب قند توی دهنم چشمام و باز کردم…. نصف صورتم بی حس بود! تا چشمام و باز کردم چهره ی نحس جاوید و که دو سانتی متری صورتم

بود و دیدم و بی اختیار هر چی توی دهنم بود و پاشوندم بیرون که صدای فریادش توی گوشم پیچید: آخه چته تو دختر؟ نشستم سر جام و بلند تر دادم زدم: خودت چته؟! دیوونم کردی… و همین کافی بود برای اینکه پنبه ی توی دماغم پرت شه بیرون! خون بود که روی صورتم سر میخورد و انگار خیال بند اومدن هم نداشت! جاوید هل شد و به سرعت اومد طرفم که پاش روی سرامیک کف زمین سر خورد و در عین ناباوری افتاد روم و من حس کردم تموم نفسم گرفته شد و با چشمایی که داشت از حدقه میزد بیرون پخش شدم روی کاناپه و تموم تنم از درد تیر کشید…! غلط نکنم 90-95 کیلو رو داشت!

خلاصه کتاب
یلدای دانشجوی تخس استاد جاوید، صرفا جهت انتقام از استادش پیشنهاد ازدواجش و قبول میکنه غافل از اینکه سرنوشت قراره خیلی چیزهارو عوض کنه! طنز ترین رمان استاددانشجویی همراه با عاشقانه هایی تکرار نشدنی...
خرید کتاب
رایگان
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romankhaan.ir/?p=10215
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • امیرعباس
    9 آذر -622 | 00:00

    بله، من به دنبال رمانی هستم که با یه لهجه محلی نوشته شده باشه، آیا پیشنهادی دارید؟

  • احسان
    9 آذر -622 | 00:00

    شما چیزی درمورد این روزهایی که به رمان خوندن مشغولیم بلدید؟

  • پرسه
    9 آذر -622 | 00:00

    رمان برای من هرگز خسته‌کننده نیست. تا به حال موفق شدم همه صفحات یه رمان رو تموم کنم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!