توضیحات
ساینا فتاح در رمان آدمکش، بعد از مرگ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانهی خارج درس خوندن از خونه بیرون میزنه و تبدیل میشه به یکی از موادفروشهای لات تهران! دختری که شبهاش رو تو خونه تیمی صبح میکنه تا بالاخره رد قاتل رو میزنه… سورن سلطانی! مرد جوان و بانفوذی که ساینا قصد داره عاشقش کنه و بعد؛ بکشدش …
نام این اثر: رمان آدمکش
نگارنده: هاله بخت یار
سبک: عاشقانه، انتقامی
قسمتی از رمان آدمکش
کوله پشتی ام را روی مبل گذاشتم و کش و قوسی به اندام خسته ام دادم. خدا می دانست با چه مصیبتی خودم را رسانده بودم به این خانه و صاحبش… شالم را دور گردنم انداختم و نیم نگاهی به قامت بلند مرد میانسال روبرویم کردم:
– دست پرورده ایم چاووش خان!
نیشخندی کنج لب چاووش نشست و درست روبرویم روی مبل سلطنتی اش نشست. پا روی پا انداخت و با نگاهش به بسته های کوچک موادی که روی میز ردیف شده بودند اشاره کرد:
– بجنب! مگه نیم ساعت دیگه نباید تو قصر اون یارو باشی؟
کنج لبم، عصبی پرید و بی حرف دست سمت اولین بسته بردم. ذهنم اما به یک سال قبل فلش بک زد. یک سال قبل هم همین جا بودم! در همین خانه… درست روبروی همین مرد!
“- اسمش سورنه… سورن سلطانی! بیست و هفت سالشه ولی مرد هفتاد ساله هم جلوش خم و راست میشه. پادشاهی می کنه تو عمارتش… آدم داره تو کل ایران… معروفه به آدمکش! پدر تو هم جلو جفت چشمای رنگی عزیزدردونه ش که تو باشی، به دست اون به قتل رسید… آخ! مگه نه؟