توضیحات
باده دختر سادهای که خدمتکار مرد مسنی میشه و توی اون خونه رشد میکنه. اما یه روز با پیشنهاد عجیبی مواجه میشه… تک پسری که توی پرقو بزرگ شده ولی مغرور نیست…خشن نیست…فقط بابت خیانت زنش دل شکستش و باده…زنی از تبار رسومات مزخرف این دنیا که زن مردی بود و خدمتکار خونهی شوهر…دختری که در هفده سالگی شوهر کرد و در سن نوزده سالگی طلاق گرفت و…
نام این اثر: یار باش
نگارنده: شقایق عفراوی
سبک: عاشقانه، هیجانی
قسمتی از رمان یار باش
شهیاد، پسرم. جلسه ی فردا؟ تو برو من حال خوشی ندارم الان هم بیاید شام سرد شد.
جلسه ی فردا؟ خبر نداشتم از چیزی.. چه جلسه ای؟
یار باش باده بشقابم را پر از برنج ،کرد دستم را روی پایش گذاشتم که پایش را جمع کرد نمیدانم چه شده بود که این چنیں
کرد.
پدرم با رنگ و روی پریده ای که الان حواسم جمعش شد گفت:
بین ما و سرکت ،آذین به قراردادی داشتیم با همون دختره چی بود ،فامیلش درخشنده… درخشان.
و من فکرم سمت خندههای لوند و آزادی رفت که بد دل می زد.