رمان خوان
دانلود رمان
  • حجم: 3 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

داستان زندگی دختری است به نام طلا که مدتی بنا به مصلحت زندگیش نقش خواهر جوانمرگ دوقلوی خودش تیام را بازی میکنه و در همان نقش عاشق نامزد خواهرش فرهاد میشه…

نام این اثر: تیه طلا
نگارنده : عاطفه منجزی
سبک: عاشقانه

قسمتی از رمان تیه طلا

خب حالا، چرا بی خودی خونت رو کثیف میکنی؟ می خواستم غذا از دهنت نیفته،باشه فهمیدم. مامانت چی میگفت
هان؟…خب آره، منو خاله جون کلی با هم حرف زدیم. خاله میگه باید زود تر عروسی رو راه بندازیم. می گه نمی تونه
زیاد صبر کنه.خالصه کلی خواهش التماس کرد که من زود تر پا جلو بذارم و اعالم آمادگی کنم.اینه که منم گفتم
،داماد حی و حاضره،من از همین الان اعالام آمادگی میکنم. شما فعال به فکر راضی کردن عروس خانم باشید که تازگی
سایه اش خیلی سنگین شده.
فرهاد ساکت شد و طلا که از پررویی او دهانش باز مانده بود، به زحمت آب دهانش را قورت داد. فکر کرد چه جوابی
به او بدهد که به اندازه ی کافی روی او را کم کند ولی فرهاد با سر به غذاهای روی میز اشاره کرد و گفت:
شروع کن دیگه، غذا سرد میشه. فعال بخور،ب قیه بگو مگو ها رو بعد از شام ادامه میدیم.خیالت جمع باش، فکر فرار تو
سرم نیست.بنده تا خود سپیده ی صبح در اختیارتم که هر چی دوست داری با هم یک به دو کنیم،خوبه؟
ازستوران که بیرون آمدند،فرهاد با محبت گفت:
یقه ی پالتوت رو بده باال،راست راستی امشب هوا خیلی سرده، می ترسم سرما بخوری.
طال بی توجه به تذکر او،ذوق زده کف دستش را رو به آسمان گرفت و پرسید:
این چیه؟برف!داره برف می آد!نگاه کن.
آره برف گرفته،زود بپر تو ماشین تا خیس نشدی.

خرید کتاب
50,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=173
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!