توضیحات
داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه…
نام این اثر: رمان تردستی
نگارنده : الناز محمدی
سبک: عاشقانه، اجتماعی، معمایی
قسمتی از رمان تردستی
با نگاه عصبی محمد دوباره گفت:
فردا ببین چه خبطی کرده دیگه حالام اون وامونده رو خاموش کن تا حاج علی نیومده دهنمونو آسفالت کنه!
محمد پک محکمی به سیگار زد و تهش را به تن درختی که کنارش بود چسباند تا فردا بشود و مهدی را ببیند مغزش می شد همان تسبیحی که مرد مسن توی گاراژ می چلاند.
حسن بازوی محمد را گرفت و توی دفتر کشیدش بابا اجداد پس و پیشش رو آوردی جلو چشمش، بکش بیرون
دیگه..