توضیحات
محیا به همراه دختر پنج ساله اش هستی پا به خانه محتشم ها میگذارد و در آنجا زندگیش از نو شروع میشود…خانه ای که سید عماد محتشم همه کاره ی آن است.
نام این اثر: تب تند پیراهنت
نگارنده: زهرا گوبانی
سبک: عاشقانه اجتماعی
قسمتی از رمان تب تند پیراهنت
آبادان این ،شهر شهر بابا بود. شهری که در آن به دنیا آمده، قد کشیده و در آخر بی رحمانه از آن رانده شده بود. عاشقانه این شهر را دوست داشت ولی به همان اندازه هم از دست آدمهایش دلخور بود.همیشه میگفت دلش میخواهد برای یکبار هم که شده به آن
شهر برگردد و هوایش را نفس بکشد
کجا رفتی دختر جان؟ صدام میاد؟
بله بله به سلامتی برای سفر رفتین؟
اره دخترم.. فعلا که چند ماهی اینجام تک و تنها تو
اون اصفهان درندشت دلم پوسید
خوب کردین..خوش بگذره.
کمی مکث کردم
خاله صفورا راستش یه خواهشی داشتم از تون
جانم دخترم؟ بفرما؟
لب بهم فشردم
میتونید چندروز بیاین پیش ما؟