رمان خوان
دانلود رمان
  • حجم: 9 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

«غیث» قصه‌ی اما و اگرهاییه که خیلی‌ها به سادگی از روش رد شدن…
گذشتن و به پشت سرشون هم نگاه نکردن… اما تعداد انگشت‌شماری بودن که میون شایدهای زندگیشون تأمل کردن و اون چیزی رو که می‌خواستن به دست آوردن…
تو قصه‌ی «غیث» قراره با چهار شخصیت اصلی همراه بشیم. بعضی‌ها تأمل کردن و بعضی‌ها رد شدن…
به زودی با غیث، وهاب، عاتکه و طهورای داستان «غیث» همراه خواهید شد.

نام این اثر: غیث
نگارنده: مستانه بانو
سبک:عاشقانه

قسمتی از رمان غیث

خب بعدا بهت میدم دیگه، ولش کن… غیث ابرو بالا انداخت و خیلی جدی گفت:
_نمیخوام دستمالمو بده تا جیغ نکشیدم. عاتکه به خنده افتاد و مرد جوان دستمال را از لای انگشتانش بیرون کشید و قبل از اینکه به چشمان دختر جوان زل بزند با شنیدن صدای اسما نگاهش بالا آمد و با دیدن زنهایی که کنار اسما ایستاده بودند بلافاصله ایستاد و با لبخند گفت:
سلام خاله… خوش اومدی…

 

خرید کتاب
45,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=29544
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!