توضیحات
تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینههای برجسته و عضلانیِ مردانهاش قلاب شد.
انگشتانم سینههایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم!
بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش!
از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی رابطه داشته که…!
باورش نداشتم این حقیقت تلخ را اما…
حالا من هم مثل خودشان بازی میکردم!
-فکر نمیکردم رابطه با تو انقدر از نزدیک جذاب باشه! انقدر نزدیک و دور از اون تماسای تصویری و چتهامون!
تکانی خورد و دست روی دستهایم گذاشت و…
نام این اثر: میراث هوس
نگارنده : مهین عبدی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان میراث هوس
روی صندلی پشت میز غذا خوری نشستم. – بخاطر فوت بابا و مشکلاتی که با گیسو داشتم نتونستم زیاد شرکت برم و یمدتم که کلا قید شرکت رو زدم و همین هم پر و بال بیشتری به گیسو داد هر چند با وجود آقای احدی که مثل یه برادر بود برای بابام و معاون شرکت خیالم راحت بود اما نمیدونستم گیسو افعی تر از این حرفاس مسئله ای نیست که نشه حلش کرد. ابرویی بالا انداختم. منظورت چیه؟
نگاهی به قابلمه انداخت صدای قل قل کردنش می آمد. نودلها را داخلش ریخت و مجدد در قابلمه را گذاشت. آدمای کله گنده میخواد که راحت اون زنو زمین بزنن هم کنجکاو شده بودم و هم دل در دلم نبود تا بدانم پشت حرف سپند چیست؟ نقشهای به ذهنش خطور کرده یا نه؟ میشه واضح تر توضیح بدی؟
سمتم آمد یک دستش را لبه ی میز گذاشت و دست دیگرش را لبه ی صندلی..