توضیحات
دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند…
نام این اثر: گرگ ها
نگارنده :م ابهام
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان گرگ ها
چه هلویی شده بود خدایا.. اصلا انگار همون آدم نبود.. یعنی ریش بلند اینقدر قیافهء یه مردو تغییر میداد؟.. در شگفت بودم از دیدن ظاهر جدیدش.. انگار ده سال جوونتر شده بود.. صورت سه تیغ و پوست صافش از تمیزی برق میزد..موهاش و صورتش خیس بود..
اون زودتر از من به خودش اومد و سریع اومد از جلوم رد شد و رفت تو اتاقش.. بوی خوش شامپو و افترشیوش پیچید تو بینیم.. جلوی آینه دراورش وایساد.. جایی ایستاده بودم که به داخل اتاقش اشراف کامل داشتم و خوب میدیدمش.