توضیحات
دلارا دختری شیطونه که بعد از 3 سال فاصله از دیپلم ، وارد دانشگاه میشه و سعی میکنه با ورود ب دانشگاه گذشته و خاطرات تلخش رو فراموش کنه… اونجا پسری از همکلاسیهاش توجهشو ب خودش جلب میکنه پسری جذاب و محجوب و کم حرف ب نام سروش و همین جذب شدن باعث میشه ک تلاش کنه تا بهش نزدیک و بعد از مدتی متوجه بشه که علت این مدل رفتارهای سروش …
نام این اثر: رمان فرجام آتش
نگارنده :مونا امین سرشت
سبک: عاشقانه، طنز
قسمتی از رمان فرجام آتش
سر بارانا با مکث بالا میآید و به سروش نگاه میکند. با شنیدن آخرین کلمه على سیاوش چراغهای چشم مهین یکی یکی خاموش میشوند و ابروهایش گره ی محکمی میخورند. ساکت اما با نگاهی پر از حرف رو به کاظم میکند و با اخم سر تکان میدهد که “اینا چی میگن؟”. سی اوش سرد شدن دست سروش را زیر دستش حس میکند و با صدای پوزخند واضح بردیا، کاظم کمی صاف تر سر جایش مینشیند. رو به همسرش میکند و لبخند میزند:
بالاخره آرزوت براورده میشه خانوم… فقط یه کوچولو تو جنس آرزوت تغییر پیدا میکنه یه چند سال جوونتر و یه کم خام تر.
مهین با همان اخمش رو میکند به سیاوش. – سیاوش خودت میفهمی چی داری از ما میخوای؟
لبخند کاظم جمع میشود و بارانا ملتمسانه لب میزند: مامان خواهش میکنم