توضیحات
رمان عاشقانه ای که روایت زندگی دختری به نام الناست که بعد از مرگ مرموز مادرش خدمتکار شخصی شاه میشه ، مادر شاه برای اینکه کشور همسایه دست از جنگ بردارن میخواد با ایجاد وسلط سلطنتی بین دو کشور صلح ایجاد کنه ، این در حالیه که شاه عاشق خدمتکار شخصیش شده و مخفیانه باهاش ازدواج میکنه ، مادر شاه که از جریان مطلع میشه سعی میکنه با فرستادن پسرش برای مذاکره ، فرزند نامشروع النا و شاهزاده رو بکشه و …
نام این اثر: دختر خدمتکار
نگارنده :صحرا ارمغان
سبک:عاشقانه
قسمتی از رمان دختر خدمتکار
تمام بدنم میلرزید
با صدای گرفته و خش دار توی اون سکوت نیزار داد زدم من نمیتونم
خدایا خیلی بی رحمی
چطوری میتونم به دست خودم همه کسم رو دفن کنم؟
کمی مکث کردم و به گاری خیره شدم، آروم زمزمه کردم
چرا اینکارو باهام کردی؟!
مامان چرا تنهام گذاشتی و رفتی؟
چشامو محکم بهم فشردم و صورتمو با دستام پوشوندم
سرم داشت از درد منفجر میشد گریه هام تمومی نداشت اما گناه من چی بود؟ دختری در سن 17 سالگی محکوم به تنها شدن.
با اینکه هنوز مرگ مادرم رو نپذیرفتم باید با دستهای خودم اونو دفن کنم.
نمیتونم منم میخوام باهاش بمیرم.
تنها دلخوشی من در زندگی مادرم بود دیگه دلیلی برای زنده بودن ندارم.