توضیحات
– جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟
بغضم را به سختی قورت می دهم.
– ب… ببخشید، مگه شوره؟
هاتف در جواب قاشق را محکم روی میز می کوبد.
نیشخند ریزی می زند.
– نه شیرینه… من مرض دارم می گم شوره!
نام این اثر: عیان
نگارنده : آذر اول
سبک: عاشقانه معمایی
قسمتی از رمان عیان
با پشت دست به سینهاش ضربه میزند. این راهش ،نیست پسر جان… به خودت بیا هاتف… نذار به جایی برسه که ازت برگرده و بود و نبودت براش فرقی نکنه هاتف هرگز به این فکر نکرده بود. مگر میشد قناری عشقش را از او پس بگیرد!
– چشم ،حاجی چشم
حاجی اما قول مردانه میخواست. می ترسید در نبودش دخترک را بلرزاند.
قول میدم حاجی… راضی شدی؟
پیر شی بابا… من دیگه برم
دست هاتف فشارد و میرود سها گوشه اتاق نشسته و میان تاریکی شب زانویش را بغل گرفته بود..