توضیحات
دانلود کتاب هیاهوی بسیار برای هیچ pdf اثر ویلیام شکسپیر بدون سانسور
نام کتاب: هیاهوی بسیار برای هیچ
نام نویسنده: ویلیام شکسپیر
ژانر اصلی رمان: درام، نمایشنامه
زبان رمان: فارسی
سال انتشار: فروردین 1404
تعداد صفحات : 113
معرفی کتاب هیاهوی بسیار برای هیچ
«هیاهوی بسیار برای هیچ» شامل دو داستان عاشقانهی کاملاً متفاوت است. هرو و کلودیو در همان نگاه اول دل به یکدیگر میبندند، اما غریبهای به نام دن جوآن، شادی آنها را با دسیسههایش بر هم میزند. در سوی دیگر، بئاتریس و بندیکت به دلیل غرور و خصومتی دیرینه از یکدیگر دور ماندهاند؛ تا زمانی که اطرافیان تصمیم میگیرند نقش کوپید، خدای عشق، را بازی کنند و آنها را به هم نزدیک سازند. در این میان، با عاشق شدن کلودیو نسبت به هرو، بندیکت به عنوان بهترین دوست کلودیو دچار تردیدها و تشویشهایی میشود. از همین رو، کلودیو نقشهای میکشد تا بندیکت را به دام عشق بئاتریس بیندازد و بازی عاشقانهی تازهای آغاز شود…
خلاصه کتاب هیاهوی بسیار برای هیچ
کنراد: آیا حالتان خوش نیست، سینیور؟ چرا آن قدر خشمگین و غصه دار هستید؟ خُلق تنگی شما گاهی حد و حصر
ندارد. دون ژوان: وقتی علتش بی حد و حصر باشد غصه هم بی حد و حصر است. کنراد: شما باید به گفتار عقل بیشتر گوش کنید تا به احساسات. دون ژوان: چه فایده از گفتار عقل؟ کنراد: اگر چاره ی قطعی و فوری نباشد اقلاً قدرت تحمل را زیاد می کند. دون ژوان: بسیار تعجب میکنم که تویی که خودت را خیلی عاقل میدانی بیهوده کوشش میکنی برای درد بی درمانی دارویی تصوری و خیالی ای به کار بری من نمیتوانم آنچه که هستم طور دیگری بنمایانم. من حق دارم وقتی دلیلی در پیش است غمگین باشم و به شوخی ها و مسخرگی های هیچ احمقی نخندم.
وقتی گرسنه ام بدون این که انتظار اجازه از کسی داشته باشم غذا بخورم. وقتی خسته ام بخوابم و به کار کسی کار نداشته باشم. وقتی شاد و خرمم بخندم و به غم دیگران بی اعتنا باشم. کزاد: بسیار خوب، موافقم. اما هرگز صلاح نیست با کج خلقی و ترش رویی اندیشه پنهانی خودتان را پیش از آنکه اجرا کنید بروز بدهید. شما همین تازگی بر ضد برادرتان طغیان کردید و هنوز مدت زیادی نگذشته که او با شما دوباره بر سر مهر و محبت آمده. بنابراین بدون خوش خُلقی و خوشرویی این محبت در دل و جان او ریشه نخواهد دواند. پس برای اینکه از فکر و تصمیمتان حاصل خوب بردارید باید بگذارید زمان کار خودش را بکند.
دون ژوان: من بیشتر دوست دارم کرم روی خاری باشم تا گل سرخ شکفته ای روی شاخۀ محبت برادرم راحت ترم، همه اینها که من ازشان بدم می آید و متنفرم به من بی اعتنایی کنند تا گفتار و رفتاری که به دلخواه من نباشد داشته بـ ته باشم که محبت آنها را جلب کند. در این صورت اگر غیر ممکن است بگویید که من مردی باشرف و متعلقم، اقلاً ثابت خواهد شد که بدجنس صاف و صادقی هستم. من دوست ندارم آزادم بگذارند، اما پوزه بند به دهنم ببندند. نمیخواهم بال و پرم را بندند و پروازم بدهند من مرغی نیستم که در قفس آواز بخوانم. اگر دهنم بسته نباشد حتماً گازشان خواهم گرفت اگر آزاد باشم هرچه مطابق میلم باشد خواهم کرد.
پس زمان آزادی راحتم بگذار و بیهوده کوشش نکن طبع و خوی مرا عوض کنی. می گویند مار پوست خود را میگذارد و اما خوی خود را نمی گذارد (بوراچیو داخل میشود) آه بوراچیو، چه خبر تازه؟ بوراچیو: آمده ام خبر یک زناشویی را که دارند راست و ریش را جور میکنند به شما بدهم. دون ژوان: آیا ممکن است از روی این خبر الگوی یک بدجنسی تازه ای را برید هاه؟ خوب بگو بینم این کدام احمقی است که بخت و اقبال ازش برگشته؟ بوراچیو: خودتان حدس بزنید. دون ژوان: نمی دانم. بوراجیو: دست راست برادر عزیزتان. دون ژوان: کی؟ لابد این جوان تازه به دوران رسیده، حضرت اجل سنور کلودیو؟ هاه؟

































































