| دوشنبه 26 آبان 1404 | 18:06
رمان خوان
دانلود رمان
کتاب قلب پاریس
  • منبع تایپ: wikiroman.ir

توضیحات

دانلود کتاب قلب پاریس pdf اثر امیل زولا بدون سانسور

نام کتاب: قلب پاریس

نام نویسنده: امیل زولا

ژانر اصلی رمان: تاریخی

زبان رمان: فارسی

سال انتشار: فروردین 1404

تعداد صفحات : 313

معرفی کتاب قلب پاریس

در دل تاریکی‌های شهر، جایی میان دیوارهای سرد زندان، مردی روزگار می‌گذراند؛ قهرمانی خاموش که گذشته‌اش پر از مبارزه بود. حالا، پس از سال‌ها حبس و سکوت، هنگامی که طوفان‌ها فروکش کرده‌اند، بار دیگر به میدان بازمی‌گردد — نه برای خود، بلکه برای مردمی که صدایشان شنیده نمی‌شود. او دوباره پا به عرصه سیاست می‌گذارد، با ایمانی عمیق به آرمانی که سال‌هاست در دلش شعله‌ور مانده: نبردی بی‌وقفه علیه زراندوزان، برای برافراشتن پرچم امید در دستان مستضعفان. جان می‌دهد، اما از آرزویش عقب نمی‌نشیند. آرزوی ساختن جهانی که در آن فقیر، تحقیر نشود، و نان، حق هر انسان باشد.

«قلب پاریس» سومین رمان از مجموعه‌ی درخشان و به‌هم‌پیوسته‌ی خانواده‌ی روگن است؛ اثری اجتماعی، اعتراضی، و عمیقاً انسانی. داستانی که بی‌پرده به دیکتاتوری می‌تازد، فقر را فریاد می‌زند، و قهرمانی را نشان می‌دهد که در مسیر رسیدن به آرمان‌شهر خویش، لحظه‌ای از پا نمی‌نشیند.

خلاصه کتاب قلب پاریس

فرانز چرخهای گاری های حامل سبزی و مواد غذایی سکوت سنگین جاده خلوت را که به مرکز شهر پاریس ختم میشد بهم میزد و بر تاریکی یکدست آن خط می انداخت. گاری ها برتن جاده غریب خط می انداختند و میرفتند تا به میدان بزرگ شهر برسند. گردش چرخ های آهنی بر سنگفرش خیابان همراه باسم ضربه اسب های گاری، آهنگ گوش آزادی را می نواخت که انعکاسش بر طاق نماها و نمای خانه های خفته بردووی خیابان و ردیف سردرهم نادون ها فرود می آمد و درهم می شد. اسمی که ارابه دو چرخ حاوی کلم و نخود سبز را می کشید، پانند کرد و روی پل نوی بی خودش را به هشت گاری دیگر که از نانتر ۲ می آمدند و شلغم و هویج به شهر می بردند، رساند.

اسب ها بی اینکه گاریچی های در حال چرت و دراز کشیده برروی بارها را که افسارشان را به دست داشتند به حساب آورند رام و سر به زیر با آهنگی یکنواخت و کسل کننده راه می سپردند. گاری ها پیایی به خیابان میرسیدند و یکی یکی از میدان روشن چراغ گاز می گذشتند. نور چراغ بر فراز گاریها میخ های کفش ها، آستین آبی رنگ و نوا کلاه های لیددار را در میان انبوه نارنجی ،هویج ها سفیدی فلفمها و میزی نخودها و کلم ها، به چشم می نشاند. صف گاریهای شیر و بر جاده و خیابان ها منتهی به میدان تره باد، رسیدن محموله های تازه را بشارت میداد. صف شب نوردان که پیشتر او لانشان ساعت در بامداد تاریکی خفته بر فراز شهر را برهم می زند، صدای چرخ هایشان خوابگاه بزرگی شهر نشینان پاری

و را چون گهواره ای به تکان می آورد و شهرنشینان خواب در چشم در می یافتند که مایحتاج روزانه شان در حال رسیدن است و با خاطری آسوده می خفتند. بالتازار، اسب گردن کلفت و سایر اندام خانم فرانسوا همیشه جلودار رسته اسب ها بود و پیشاپیش صف گاریها حرکت می کرد. بالتازار، همچنان که آرام و سر به زیر چشمان پرخوابش را به زمین دوخته بود و جلوتر از گاریهای دیگر راه میسپرد ناگهان در کوچه لون شان از رفتن بازماند و برجا میخکوب شد. توقف ناگهانی بالتازار باعث بهم کوبیده شدن گاری ها به یکدیگردد و چرت گاریچیها را پراند. گاری ها پس از برخورد باهم با تکانهای شدید و ترسناک متوقف می شدند و گویی قفل دهان خاموش گاریچی ها را باز می کردند.

در چند لحظه فضای کوچه لونشان مملو از فحش های آبداری شد که از دهان می چفت و بست گاریچی ها بیرون می ریخت. مادام فرانسوا که به بسته های سبزی تکیه داشت، در میدان نور ضعیف چراغ گاز کنار کوچه فقط کفل بالتازار را تشخیص میداد و هیچ چیز دیگر را نمی دید. یکی از مردهایی که بر روی بار شلغم دراز کشیده بود، ابتدا نیم خیز شد و بعد روی زانوها نشست و فریاد زد: می ننه، زود باش می کن چیزی نیست، شاید چند تا مست کله پوک روی زمین دار شدن؟ ما دام فرانسوا خم شد و از حاشیه تاریک کتار کفل اسب به زمین چشم دوخت. تقریباً نیم متری جلوتر از بالتازار، جسم سیاهی را دید که راه عبور حیران را بسته بود. به سرعت از گاری پایین پرید و در پاسخ صدا، داد زد …

خلاصه کتاب
در دل تاریکی‌های شهر، جایی میان دیوارهای سرد زندان، مردی روزگار می‌گذراند؛ قهرمانی خاموش که گذشته‌اش پر از مبارزه بود. حالا، پس از سال‌ها حبس و سکوت، هنگامی که طوفان‌ها فروکش کرده‌اند، بار دیگر به میدان بازمی‌گردد — نه برای خود، بلکه برای مردمی که صدایشان شنیده نمی‌شود. او دوباره پا به عرصه سیاست می‌گذارد، با ایمانی عمیق به آرمانی که سال‌هاست در دلش شعله‌ور مانده: نبردی بی‌وقفه علیه زراندوزان، برای برافراشتن پرچم امید در دستان مستضعفان. جان می‌دهد، اما از آرزویش عقب نمی‌نشیند. آرزوی ساختن جهانی که در آن فقیر، تحقیر نشود، و نان، حق هر انسان باشد. «قلب پاریس» سومین رمان از مجموعه‌ی درخشان و به‌هم‌پیوسته‌ی خانواده‌ی روگن است؛ اثری اجتماعی، اعتراضی، و عمیقاً انسانی. داستانی که بی‌پرده به دیکتاتوری می‌تازد، فقر را فریاد می‌زند، و قهرمانی را نشان می‌دهد که در مسیر رسیدن به آرمان‌شهر خویش، لحظه‌ای از پا نمی‌نشیند.
لینک های دانلود
خرید کتاب
تماس بگیرید
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romankhaan.ir/?p=51833
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!