توضیحات
دانلود کتاب سهم سگان شکاری pdf اثر امیل زولا بدون سانسور
نام کتاب: سهم سگان شکاری
نام نویسنده: امیل زولا
ژانر اصلی رمان: ادبیات داستانی
زبان رمان: فارسی
سال انتشار: فروردین 1404
تعداد صفحات : 427
معرفی کتاب سهم سگان شکاری
رمان «صحنهٔ بعد از شکار» ( La Curée ) از مجموعهٔ بزرگ روم ماکار ، یکی از آثار برجستهگنی امیل زولا ، نویسنده پیشگام مکتب نااتورالیسم ، نگاهی تند و انتقادی به رستورانی نوکیسه و تازهبهدورانرسیدهای فرانسه در دوران امپراتوری فرانسه دوم است. این کتاب تصویری روشن از زندگی اشرفزادگان و ثروتمندانی است که در پی بازسازی شهری پاریس در سال های ۱۸۵۰ تا ۱۸۶۰ ، به ثروتهای هنگفت یافتهشدهاند. زولا در این اثر، زوال اخلاقی، فساد مالی، و شکاف طبقاتی را در قالب روایتی درخشان و شخصیتپردازیهای چندلایه به تصویر میکشد. عنوان رمان فرانسوی، La Curée ، بهطور تحت اللفظی به معنای «طعمهای که پس از شکار به سگها داده میشود» است. استعارههای پرمعنا که به چپاول فرصت طلبانه ثروت و قدرت توسط طبقهی مسلط اشاره دارد. صحنه بعد از شکار نهتنها داستانی تاریخی است، بلکه آیینه های تمامنمای جامعهای است که درگیر حرص ، ریا، و تجملگرایی افسارگسیخته است.در نقد ساختار قدرت و اخلاق اجتماعی در فرانسه قرن نوزدهم میشود .نهتنها داستانی تاریخی است، بلکه آیینهای تمامنما از جامعهای است که درگیر حرص، ریا، و تجملگرایی افسارگسیخته است. این رمان یکی از مهمترین زولا در نقد ساختار قدرت و اخلاق اجتماعی در فرانسه قرن نوزدهم میشود.
خلاصه کتاب سهم سگان شکاری
به هنگام بازگشت در راه بندان کالسکه هایی که از کنار دریاچه بر می گشتند، کالسکه در باز ناچار شد که با قدم های انسانی حرکت کند. حتى لحظه ای از دحام چنان بود که ناگزیر به توقف شد. در آسمان ماه اکتبر که به رنگ خاکستری روشن بود و در کرانه های افق با رگه های نازک ابر خط خطی میشد، آفتاب غروب می کرد. واپسین پرتوی که از بلندی های دور دست آبشار فرود می آمد در امتداد سنگفرش جاری میشد و رشته در از کالسکه های برجای ایستاده را با اشعه خرمایی رنگ پریده ای غرقه می ساخت. تلألؤزرین و برق خیره کننده ای که از چرخها بر میخاست گفتی به نقاشی های دوره زرد کهربایی کالسکه که بدنه درشت آبی رنگش گوشه هایی از مناظر اطراف را منعکس میکرد.
چسبیده است و بالاتر، سورچی و پادو، در میانه روشنایی خرمایی رنگی که از پشت به آنها می تافت و باعث تلالو دکمه های مسین بارانی نیمه تا خورده شان میشد که از اطراف نشیمن فرود می آمد، با آن قبای آبی سرمه ای، شلوار خاکستری و جلیقه راه راه زرد و مشکی به عنوان خدمه خانواده متعینی که راه بندان کالسکه ها نمیتواند خشمگینشان سازد شق و رق و متین و بردبار نشسته بودند. کلاهشان که مزین به نشان سیاهی بود عظمتی داشت. فقط اسب ها که همه کهر مغروری بودند از بیتابی خرنش می کردند. ماکسیم گا اگفت کن رنه. دهه لردورینیی رو اوناش تو اون کالسکه دونفره، نیگاش رنه به آرامی بلند شد.
و با آن اخم دلپسندی که ضعف چشمانش به او می بخشید مژه زد و گفت فکر می کردم زده به چاک… رنگ موشو عوض کرده، نه؟ ماکسیم خنده کنان گفت: آره، فاسق تازش از رنگ سرخ بدش میاد. رنه به جلو خم شده دستش را به در کوتاه کالسکه تکیه داده بود و نگاه می کرد. چون بیماری که دوران نقاهتش را روی صندلی راحت گذراند، ته کالسکه دراز کشیده بود اکنون از رؤیای غم انگیزی که از ساعتی پیش خاموشش ساخته بود در آمده بود. روی پیراهن حریر ،بنفش با پیشبند و جلیقه مزین به والانه ای پهن چین دار پالتو کوتاهی از ماهوت سفید با برگردان های مخمل بنفش پوشیده بود که قیافه بسیار مغروری به او میداد موهای حنایی کم رنگ عجیبش که رنگ آن یادآور رنگ کرۀ تازه بود.
با کلاه نازکی که مزین به یک دسته گل سرخ آتشی بود کمی پوشیده شده بود. با آن قیافه گستاخ پسرانه، پیشانی پاکی که چین بزرگی از وسط آن می گذشت، دهانی که لب بالایی آن عین لب بچه های عبوس به جلو آویزان بود، همچنان مژه میزد. سپس چون چشمش خوب نمیدید، عینکش عینک مردانه دوره صدفی خودش را در آورد و در حالی که آن را به دست داشت، بدون آنکه به چشمش ،بزند راحت و آسوده و با قیافه کاملا” آرام به وارسی اردورینیی چاق پرداخت. کالسکه ها هنوز سر جای خود ایستاده بودند. در میان لکه های یکسانی که در این عصر پاییزی شمارشان در جنگل بسیار زیاد بود گوشه آینه ای، دهنه اسبی دستۀ نقره ای چراغ کالسکه ای براق پادویی که بالای نشیمن خود نشسته بود.



























































