توضیحات
دانلود کتاب در نبردی مشکوک pdf اثر جان اشتاین بک بدون سانسور
نام کتاب: در نبردی مشکوک
نام نویسنده: جان اشتاین بک
ژانر اصلی رمان: ادبیات داستانی
زبان رمان: فارسی
سال انتشار: فروردین 1404
تعداد صفحات : 375
معرفی کتاب در نبردی مشکوک
رمان «در نبردی مشکوک» ( In Dubious Battle ) یکی از آثار برجسته جان اشتاینبک ، نویسنده بزرگ آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات ، تصویری واقعگرایانه و تأثیرگذار از مبارزهای که با نظام سرمایهداری میدهد. این رمان، با نثری پرکشش و شخصیتپردازیهای دقیق، داستان اعتصاب تولید سیب در کالیفرنیا را روایت میکند. اعتصابی که در برابر بهرهکشی و ظلم سرمایهداران شکل میگیرد، اما سرنوشت آن با شک و گره خورده است. اشتاینبک در این اثر، با رویکردی انتقادی به ساختارهای سیاسی و اقتصادی آمریکا، نشان میدهد چگونه نظام سرمایهداری با سرکوب اعتراضات و عدم پذیرش صدای مخالف ، راه اصلاح را میبندد. این رمان نهفقط داستانی سیاسی، بلکه بیانیهای دربارهی حقخواهی اجتماعی، طبقاتی، و ماهیت پیچیدهی قدرت است. در نبردی مشکوک بهخاطر نگاه ژرف و پیام انسانیاش، موفق به کسب جایزهی کتاب سال کالیفرنیا در بخش ادبیات عمومی شده و همچنان آثار تأثیرگذار در ادبیات معاصر آمریکا به شماره میرود.
خلاصه کتاب در نبردی مشکوک
سرانجام شب فرا رسید در ،بیرون چراغهای خیابان روشن میشدند و تابلوی نئون رستوران گوشه ،خیابان نور قرمز رنگ خود را که انعکاس ملایم آن در اتاق جیم تولان پخش میشد، به شکل یک رشته انفجارهای مقطع و پی در پی تا باند جیم در یک مبل کوچک راحتی که تاب میخورد راحت نشسته و پاهایش را روی روتختی گذاشته بود. وقتی تاریکی به حد کمال رسید پاهایش را روی کف اتاق گذاشت و با کف دست به ساقهای کرخ شده خود .کوبید لحظه ای چند همچنان نشسته برجاماند و در همان حین جریانی مبهم از مورمور در طول ماهیچه هایش بالا و پایین میدوید سپس از جا برخاست و رفت و کلید برق را زد. اتاق مبله در پرتو نور دریده چراغ بدون حباب نمایان شد.
تختخواب بزرگ و سفیدی بود با روتختی سفید و میز تحریری از چوب بلوط روشن و فرشی تمیز ولی مستعمل و نخ نما. جیم به طرف دستشویی که در کوشه اتاق کار گذاشته بودند راه افتاد، دست هایش را شست و انگشتان خیسش را لای موهای سرش فرو برد. بعد سر بلند کرد در آیینه به چشمان ریز و میشی خود نگریست، شانه ای از جیب بیرون آورد به موهایش شانه کشید و از پهلو فرق باز کرد. کت و شلواری تیره رنگ با یک پیراهن فلانل خاکستری و یقه باز به تن داشت تکه صابونی را که با آن دست و رو شسته بود با حوله پاک کرد و آن را در یک کیف کاغذی در باز که روی تختخواب گذاشته بود انداخت. توى کیف یک ماشین ریش تراش ژیلت…
و چهار جفت جوراب نو و یک پیراهن فلانل دیگر به همان رنگ خاکستری بود. نگاهی به دور و بر اتاق انداخت و سپس برای بستن در کیف کاغذیش تایی به دولبه آن ،داد ،بعد یک بار دیگر خود را در آیینه تماشا کرد، چراغ را خاموش کرد و از اتاق بیرون آمد. از پلکان تنگ و باریک پایین آمد و در کوچکی را که تردیک در کوچه بود زد در نیمه باز شد زنی به جیم نگاه کرد و آنگاه در را گشود. زنی بود قدبلند و موبور که یک خال درشت قهوه ای رنگ به گوشه دهان داشت. لبخند زنان گفت: بله ، آقای نولان جیم گفت: من دارم میروم. بر می گردید؟ اتاقتان را براتان نگاه دارم؟ نه به یکباره میروم. نامه ای دریافت کرده ام. زن به لحنی حاکی از سوءظن گفت: ولی شما اینجا نامه ای دریافت نکرده اید.
اینجا نه در خانه ای که کار میکنم. به هر حال دیگر بر نمی گردم. کرایه یک هفته ام را هم که قبلا پرداخته بودم… لبخند از لب های زن کم کم محو شد و صورتش بی آنکه تغییر زیادی بکند آثار خشم از خود نشان داد به لحن خشکی به مرد گفت:
شما میبایست یک هفته پیش به من اطلاع داده باشید. این مرسوم است. و من مبلغی را که قبلا پرداخته اید پس نمی دهم چون به من اطلاع نداده اید. جیم گفت میدانم بسیار خوب آخر من که نمیدانستم چند مدت اینجا میمانم. زن صاحبخانه دوباره لبخند زد و گفت: شما مشتری خوش حساب و معقولی بودید. اگر باز برای کارهاتان مجبور به بازگشت به شهر شدید یکر است بیایید همینجا، من به شما اتاق خواهم داد ملوان هایی هستند.