| سه شنبه 25 شهریور 1404 | 13:20
رمان خوان
دانلود رمان
کتاب تصاحب‌گر
  • منبع تایپ: wikiroman.ir

توضیحات

دانلود کتاب تصاحب‌گر pdf اثر ویلو وینترز بدون سانسور

نام کتاب: تصاحب‌گر

نام نویسنده: ویلو وینترز

ژانر اصلی رمان: عاشقانه

زبان رمان: فارسی

سال انتشار: فروردین 1404

تعداد صفحات : 175

معرفی کتاب تصاحب‌گر

او هرگز نباید مال من باشد… اما حالا، نمی‌توانم از او چشم بردارم.

او فقط یک دختر معمولی بود با عشقی پنهان و یک‌طرفه.
دنیل، مردی که همیشه دور بود، دست‌نیافتنی، ممنوع، و شاید فراموش‌نشدنی.

سال‌ها گذشت، اما تنها یک نگاه از او، تمام گذشته را زنده کرد.
حالا، وقتی دنیل از او می‌خواهد که بگوید او را می‌خواهد، نمی‌تواند نه بگوید…
و درست در همین لحظه، بازی واقعی عشق، اشتیاق و مالکیت آغاز می‌شود.

«تصاحب‌گر» رمانی است پر از التهاب، وسوسه و عواطف سرکوب‌شده.
عشقی ممنوع که با یک نگاه، از خاکستر گذشته زاده می‌شود…

خلاصه کتاب تصاحب‌گر

وقتی قلبم دوباره به ضربان عادیش بر مگیرده متوجه فک زاویه دارش که نصف صورتش رو سایه گرفته میشم. همیشه اونو قدبلند و خوش تیپ میدیدم البته توی تاریکی ولی هنوزم عوض نشده با جذابیتش میتونه ادمو اغوا کنه ولی بازم تاریکی تو چشماشه که اونم هنوز سرجاشه وقتی داره منو شراب هایی که پشت بار هستن نگاه میکنه دستشو میبره توی موهاش موهای بالا بلندتر از بغل هاشن نمیتونم جلوی خودمو بگیرم تصور میکنم دستامو توی موهاش میبرم همیشه برای به فانتزی بوده. وقتی حرف میزنه به گلوش نگاه میکنم به حرکات ریزش هم دقت میکنم وقتی به صندلی میاره… اگه به سمتی که هستم نگاه بندازه قطعا منو میبینه. نفس بکش… نفس بکش. با زبونم لبامو لیس میزنم سعی میکنم چشمامو برگردونم

ولی نمیتونم نمیتونم هیچ غلطی کنم تا وقتیکه صبر کنم منو ببینه با خودم زمزمه میکنم بهم نگاه کن اینقدر بلند زمزمه میکنم که فکر کنم تمام ارواح توی بار میتونن بشنون و بالاخره گویا به درخواستم جواب مثبت داده شده و اون بهم نگاه میکنه انگشتاش روی میز میکوبه وقتی منتظر ایجویی که سفارش داده ولی حرکت دستش متوقف میشه وقتی نگاهش بهم میوفته گرمایی بوجود میاد… جرقه ای از شناخت که باعث میشه درونمو روشنایی بگیره ولی ناگهان خاموش میشه چون یهو نگاهشو برمیگردونه انگار چیزی نشده… انگار منو نشناخته قبلا فکر میکردم همه اینا تو ذهن منه… پنج سال پیش وقتی با اولین نگاه همچین جرفه ای بینمون رخ داد. الانم همون اتفاق رخ داد

و میدونم که میدونه من کی ام با خشمی که درونم داره بیشتر میشه دهنمو باز میکنم تا اسمشو صدا بزنم ولی اینکارو نمیکنم و حرفمو قورت مینم و غم درونموکه سریعا داره بیشتر میشه خفه میکنه به آرومی دستم مشت میشه و ناخن هام تو پوستم فرو میره. نمیتونم چشم ازش بردارم و نخوام که بهم نگاه کنه و حداقل ادب حکم میکنه که شناختن منو قبول کنه میدونم میدونه که دارم نگاهش میکنم چون حرکت انگشتاش روی میز متوقف شدن و لبخند روی لبش محو شد. شاید حس شکنندگی که تو دلمه متقابله. شاید براش به یاد آورم…. به یاد آوری که همش ازش فرار میکرده. نمیدونم چه فکری کنم به اینکه به سمت دلیل بدوم خیلی رویا پردازی کردم… صمیمانه به به کافی شاپ رفتن از طریق دوستان مشترک با هم مرتبا روبرو بشیم.

هربار که خسته از به خونه میرفتم تو راه هر کسیکه از کنارم رد میشد رو نگاه میکردم و ارزو میکردم که ای کاش اون بود. خب به دلیل برای صدا زدن اسمش دارم. پایان دادن به باری که تو ساعت های شبانه سه شنبه ها تنهایی تو شهری که بزرگ شدیم… اینم یکی از رویا پردازیا بود ولی طوریکه فکرشو میکردم پیش نرفت. قبل از اینکه جلوی خودمو بگیرم اسمشو صدا میزنم ” دلیل” صدام بیشتر شبیه جیغ بود. وقتی متصدی بار ایجو رو میذاره روی میز چوبی دنیل با بی میلی سرشو رو به من برمیگردونه جو خیلی ارومه قسم میخورم میتونم صدای کف ایجو که داره کم میشه رو بشنوم. دهنشو یکم باز میکنه انگار میخواد حرف بزنه و ناگهان دم عمیقی میگیره که با نگاه عمیقی که به من داره ست میشه اولش گیجیه… بعد خشم و بعدش هیچی.

خلاصه کتاب
او هرگز نباید مال من باشد... اما حالا، نمی‌توانم از او چشم بردارم. او فقط یک دختر معمولی بود با عشقی پنهان و یک‌طرفه. دنیل، مردی که همیشه دور بود، دست‌نیافتنی، ممنوع، و شاید فراموش‌نشدنی. سال‌ها گذشت، اما تنها یک نگاه از او، تمام گذشته را زنده کرد. حالا، وقتی دنیل از او می‌خواهد که بگوید او را می‌خواهد، نمی‌تواند نه بگوید... و درست در همین لحظه، بازی واقعی عشق، اشتیاق و مالکیت آغاز می‌شود. «تصاحب‌گر» رمانی است پر از التهاب، وسوسه و عواطف سرکوب‌شده. عشقی ممنوع که با یک نگاه، از خاکستر گذشته زاده می‌شود...
لینک های دانلود
خرید کتاب
تماس بگیرید
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romankhaan.ir/?p=6362
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
فهرست نویسندگان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!