| یکشنبه 4 آبان 1404 | 04:36
رمان خوان
دانلود رمان
کتاب آنهدونیا اثر سدگل (pdf)
  • منبع تایپ: wikiroman.ir

توضیحات

دانلود کتاب آنهدونیا pdf اثر سدگل بدون سانسور

نام کتاب: آنهدونیا

نام نویسنده: سدگل

ژانر اصلی رمان: عاشقانه

زبان رمان: فارسی

سال انتشار: اردیبهشت 1404

تعداد صفحات : 702

معرفی کتاب آنهدونیا

«در شبی سرد، دراگونوف جوان دختربچه‌ای را در قطار پیدا می‌کند و با کمک دوست خود شوبین، وی را به پرورشگاه می‌سپرد اما دیری نمی‌گذرد که شرایط عوض می‌شود و وی مجبور به پذیرفتن سرپرستی دختر می‌شود و…

خلاصه کتاب آنهدونیا

او دست دراگونوف را در دست گرفت و همانطور که با دستکش ضخیم او ور میرفت پرسید:
– شوبین حالش خیلی بد بود؟
دراگونوف سعی کرد واقعیت را طوری بگوید که بچه نگران نشود:
– دکترها امشب عملش می کنن، او به زودی حالش خوب می شه جای نگرانی نیست. دختربچه به فکر فرو رفته بود، دراگونوف هم خیره به او نگاه میکرد و منتظر شنیدن حرف های او بود.
– بعد از رفتن به خانه اون زن و مرد، من دیگه شما رو نمی بینم؟ دراگونوف جواب داد:
– نه، فکر نمیکنم… .
دختر با ناراحتی چشمانش را بست و سرش را پائین انداخت.
– این زندگی تو هست دختر… به مرور بهش عادت میکنی.
دختربچه گفت:
– چرا باید مادرم منو رها کنه؟ حتما دختر بدی بودم… اون زن و مرد هم از من خوششون نمیاد.
دراگونوف با لبخند گفت:
– نه اینطور نیست؛ تو دوست داشتنی ترین بچه ای هستی که تا به حال دیدم. و البته هم که دروغ نمیگفت؛ این دختربچه اولین بچه ای بود که دراگونوف با او رو در رو میشد صحبت می کرد و قدم بر میداشت.
– من از اون زن و مرد میترسم… .
دختربچه این را گفت و زانوانش را در بغل گرفت؛ دراگونوف خندید.
– ترسی نداره، قرار هست اونا پدر و مادر تو بشن و تو به مرور بهشون عادت میکنی.
– من نمی خوام… میخوام همین جا بمونم و شوبین بهم سر بزنه… شوبین خیلی مهربونه چرا نمیذارن من برم پیشش؟ من می خوام اینجا بمونم و همیشه شما رو ببینم.
– دختر، من کارهای زیادی دارم و نمیتونم مدام بهت سر بزنم… الان هم اگه اومدم به دیدنت به خاطر درخواست شوبین بود.
دراگونوف وقتی جمله اش را به پایان برد تازه متوجه چهره بهت زده و مغموم دخترک شد.
دخترک با چشمان درشت و معصوم و بی گناه خود، ناباورانه به دراگونوف نگاه میکرد، طوری به نظر می رسید که دخترک انتظار شنیدن چنین گفته هایی را از او نداشته باشد.
– البته تو بچه هستی… و این چیزها رو نمیفهمی.

خلاصه کتاب
«در شبی سرد، دراگونوف جوان دختربچه‌ای را در قطار پیدا می‌کند و با کمک دوست خود شوبین، وی را به پرورشگاه می‌سپرد اما دیری نمی‌گذرد که شرایط عوض می‌شود و وی مجبور به پذیرفتن سرپرستی دختر می‌شود و...
لینک های دانلود
خرید کتاب
تماس بگیرید
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romankhaan.ir/?p=51825
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!