توضیحات
در بخش ابتدایی از رمان یک بار دیگر با احساس می خوانیم…به طرف پنجره رفتم و آن را گشودم تا شاید نسیم بوی عشق و خاطره ها را به مشام او برساند. آنگاه آرام، آرام صندلی چرخدارش را به آن سو چرخاندم و نگاهم را با نا امیدی به سوی نگاهش راندم تا شاید با به هم زدن مژه ها به من بفهماند که احساس او هم چیزی شبیه احساس من است و همراه با بوی عطر شکوفه سیب و گل یاس و حرکت ملایم شاخ و برگ درختان، حرکت خاطره ها رادر ذهن خود دنبال می کند…
نام این اثر: رمان یک بار دیگر با احساس
نگارنده: فریده رهنما
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان یک بار دیگر با احساس
دستم رابه طرفش دراز کردم تا چون گذشته ها آن را بگیرد، انگشتانم را لمس کند و با نوازش آن احساسش را با احساسم در آمیزد و به قلب سردم گرمی بخشد. اما دستانش برای جدا شدن از دسته صندلی حرکتی از خود نشان ندادند.
در نگاه من ناامیدی بود و در نگاه او بی تفاوتی. آنچه را که من می دیدم او نمی دید و آنچه را که من احساس می کردم، او نمی کرد. نوای بلبل به روی شاخسار حزین بود و حکایت از سوز جدایی داشت. همین که صدای رعد برخاست، آن پرنده هم خاموش شد و از روی شاخسار پر کشید و رفت.
وزش باد شاخه ها را لرزاند و شکوفه های هراسان از طوفان را در کف حیاط پراکنده و بوی مرگ عشق را به مشام می رساند. دست پیش بردم و پنجره را بستم. من بوی عشق را می خواستم، نه بوی مرگ آن را. عشقی که جاوید بود و نمی مرد. هنوز آنقدر دوستش داشتم که تشنه شنیدن کلمات محبت آمیز و نوازش هایش بودم.