توضیحات
دانلود رمان گناهکار pdf اثر فرشته تات شهدوست بدون سانسور
نام رمان: گناهکار
نام نویسنده: فرشته تات شهدوست
ژانر اصلی رمان: عاشقانه
زبان رمان: فارسی
سال انتشار: فروردین 1404
تعداد صفحات : 1762
معرفی رمان گناهکار
این، داستان عاشقانهای دلارام و آرشام است؛ دو قطب متضاد که سرنوشت، آنها را سر راه قرار میدهد. آرشام پسری منطقی، مغرور و سرد است که هیچگاه اجازه نمی دهد عشق وارد زندگی شود. برای او، احساس چیزی جز مانعی برای پیشرفت و بحث. اما دلارام، دختری احساسی، صمیمی و سرشار از شور زندگیست. درست نقطه مقابل آرشام. وقتی این دو جهان متفاوت با هم میشوند، همهچیز از کنترل خارج میشود. گاهی عشق، جایی پیدا میشود که هیچکس انتظارش را ندارد…
خلاصه رمان گناهکار
با گریه داد زد: نمی خوام… آرشام… چرا در کم نمی کنی؟.. تو که می دونی عاشقتم… چرا با من همچین معامله ای کردی؟ چرا؟ چرا؟ از صدای شیون و جیغ هایی که میکشید کنترلم رو از دست دادم .. سریع از ماشین پیاده شدم. به طرفش رفتم. درو باز کردم. بازوشو تو چنگ گرفتم و کشیدمش بیرون در برابر من توان مقاومت نداشت. هیچ کس چنین جراتی رو نداشت غریدم بیا بیرون عوضی دیگه نمی خوام چشمام به ریخت نحست بیافته یا گم میشی. اونم برای همیشه یا همینجا کارتو یکسره میکنم یک طرف زمین خاکی بود و یک طرفه دیگه پل هوایی پرنده پر نمی زد…… جیغ کشید دیگه میخوای باهام چکار کنی؟.. من عوضیم یا تو؟ به روز سیاه نشوندیم.
با احساساتم بازی کردی. دیگه چی دارم که می خوای ازم بگیری؟ هلش دادم و با اخم گفتم باهات چکار کردم بهت تجاوز کردم ازت فیض بردم؟.. یه شب رویایی رو برات رقم زدم چکارت کردم کثافت؟ هق هق می کرد. همه ی آرایشش تو صورتش پخش شده بود. نشست رو زمین زار میزد دلم براش نمی سوخت. اره. این رو برای اونها به حق می دیدم اینکه خردشون کنم اینکه اونها رو تا پای نابودی بکشونم لذت میبردم وقتی می دیدم اینطور جلوم زانو زدن و شیون و زاری راه انداختند
من کسی هستم که هیچ چیز و هیچ کس نمی تونست باهاش برابری کنه غروری که من داشتم برای خودم ستودنی بود. فقط خودم. مهم من بودم. نه هیچ کس دیگه یه لگد به پاش زدم پاشو خودتو جمع کن.
دارم بهت هشدار میدم ..هستی اگر یک بار دیگه اون طرفا پیدات بشه زنده ت نمی ذارم سرشو بلند کرد و با گریه گفت میدونم. خیلی خوب میشناسمت هر غلطی ازت بر میاد توی این مدت منو به بازی گرفتی کاری کردی دوستت داشته باشم. ولی بعد که از خانواده م جدام کردی کشیدی کنار و گفتی همه ش به بازی بود. خیلی نامردی آرشام… خیلی نامردی عصبانی شدم… یقه ش و چسبیدم و بلندش کردم جیغ خفیفی کشید. زل زدم تو چشماش تموم خشمم رو ریخته بودم تو چشمام…فک منقبض شده م رو محکمتر روی هم فشار دادم تکون محکمی بهش دادم و داد زدم برای آخرین بار بهت میگم تو برام مثل یه اسباب بازی بودی..
تو اولین و آخرین کسی نیستی که اینطور اونو به بازی میگیرم. می دونی چیه؟ بلند تر داد زدم عاشق اینم که خورد شدنتون و ببینم اون روح و احساس لطیفتون رو به اتیش بکشم..اشک و تو چشماتون ببینم و کاری کنم که جلوم زانو بزنید دوست دارم تو چشمام زل بزنید و بگید غلط کردم آرشام ..هرکار بگی میکنم فقط ترکم نکن. و اونجاست که برام با یه تیکه اشغال هیچ فرقی نمی کنید هلش دادم. به پشت افتاد رو زمین ناله کرد بی صدا هق هق میکرد از صدای بلندم وحشت کرده بود. سریع نشستم پشت فرمون و بدون اینکه به اطرافم توجه داشته باشم حرکت کردم از اینه عقب رو نگاه کردم. زانوهاش رو بغل گرفته بود و سرشو انداخته بود پایین لبخند زدم.