رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان گرگینه (جلد اول)
  • ژانر: عاشقانه، تخیلی، رازآلود
  • نویسنده: hanieh & narsis_Lavani
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 165

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان گرگینه (جلد اول) از hanieh & narsis_Lavani با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

راجع به پسری هستش که بنا به دلایلی در تیمارستان بستری شده و متاسفانه هیچکسی نمی‌دونه مشکلش چیه و نمیتونه حریفش بشه چون فوق العاده پرخاشگره… تا اینکه…!

خلاصه رمان : گرگینه

لبخند مسخره ای زد دستانش را درون جیب هایش کرد، برگشت و از همان مسیری که آمده بود رفت، سوار ماشینش شد و از در تیمارستان خارج شد. من ماندم و نقشه ی ندانسته‌ی درون ذهن حسام! خسته به سمت اتاق رایان برگشتم, با مسکنی که بهش داده بودند خوابیده بود. نگاهی به لباس هایش کردم… عوض کرده بودند. در اتاقش را بستم و به اتاقم برگشتم. خیلی دلم می خواست نقشه ی حسام را بدانم. تلفن را برداشتم , دکمه 1 را فشار دادم. +خانم سمایی؟ _بله؟ +من توی اتاقمم , اگه مریض اتاق 111 بیدار شد یا سر و صدایی از اتاقش آمد

من را خبر کن… در ضمن، هیچ کس حق رفتن به اتاقش را نداره جز آقای جامی! _بله.. بله. تلفن را قطع کردم و سرم را روی میز گذاشتم، از شدت خستگی بیهوش شدم. با تکان های حسام سرم را از روی میز برداشتم. لبخند قشنگی به لب داشت. _سلا م خانم دکتر خوشخواب.. اممم به قول شما فرانسوی ها letex! موهای روی صورتم را کنار زدم، ولی باز با سماجت تمام دوباره روی صورتم ریختند. +اولا سلام صبح بخیر دوما اینجا چی کار میکنی؟ سوما letex نه و latex (به فرانسه یعنی خوش خواب) چهارما از کی فرانسوی یاد گرفتی؟ دستانش را به نشانه ی

تسلیم بالا برد. _ترمز بابا , من فقط یه صبح بخیر گفتم همین! به صندلیم تکیه دادم، احساس می کردم تمام مهره های گردن و کمرم در حال انحنا مانده اند و قصد راست شدن ندارند. +تو که گفتی خوش خواب! اخم تصنعی کرد. میز را دور زد و روی میز، در فاصله ی نزدیکی از من نشست. موهای صورتم را کنار زد, دست راستش را روی پاهاش اهرم کرد و لبخند شیرینی زد. _دونه دونه سوالاتتو جواب بدم؟ یا سوال بپرسم؟ دستانم را بغل کردم. +تو که من را می شناسی! دستانش را در هوا تکان داد. _اوه , البته مادمازل! صبح شما هم بخیر , استاد هر دوی ما را کار داره…

خلاصه کتاب
راجع به پسری هستش که بنا به دلایلی در تیمارستان بستری شده و متاسفانه هیچکسی نمی‌دونه مشکلش چیه و نمیتونه حریفش بشه چون فوق العاده پرخاشگره… تا اینکه…!
https://romankhaan.ir/?p=12470
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • حافظ
    9 آذر -622 | 00:00

    می‌توانم فایل رمانی را به دو بخش تقسیم کنم تا بهتر بتوانم آن را خواند؟

  • آترین
    9 آذر -622 | 00:00

    این رمان با وجود کوتاهی بهار جوانی و فرار از محدودیت‌های روحی رو دقیقا به همین شیوه می‌نویسه که می‌خواهیم در دنیای امروز زندگی نصیبمون باشه.

  • پارسو
    9 آذر -622 | 00:00

    معمولاً من برای خوندن رمان مدت زمان زیادی نیاز دارم اما این رمان به خاطر حجم کوچکش، برای من عالی بود!

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!