توضیحات
موضوع رمان گانگرن، حکایت عشق دیرینه میان دو جوان هم خون پسر عمه و دختر دایی که بنا بر مصلحت خانواده و دشمنی برادر بزرگتر دختر با پسر به جدایی منجر میشه و به اجبار به عقد پسرخاله درمیاد. سال ها بعد دوباره سرو کلهی پسرعمهی عاشق پیشه پیدا میشه و تلاشش برای رسیدن به عشق از دست رفته زندگی دختر دایی رو به چالش می کشه…
نام این اثر: رمان گانگرن
نگارنده: هاجر ضیاپور
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان گانگرن
از شدت اضطراب شقیقه هایم نبض می زد. با رد شدن سایه بلندی از مقابل درب مطبخ سریع عقب کشیدم و از شدت ترس پلک بر هم نهادم. دست هایم را از پشت کمر به دیوار گلی مطبخ کشیدم. قبلم مثل گنجشک افتاده از نفس می زد؛ محکم اما، ترسو!
صدای مادر تمام حیاط را پرکرد و رضاعلی را از جلوی مطبخ دور نمود. سایه ی رضاعلی به شکل مضحکی کش آمد و دور شد و تنها غبارش در آفتاب سایه انداخته و روی پله های ورودی مطبخ باقی ماند.
_رضا علی ِبرو حسینعلی َتن هده اینتا دونه کیسه ره بورین پشت امار. (رضا علی بیا به حسینعلی کمک کن این گونی برنج رو ببرین بزارین انبار پشتی).
صدای چشم بلند رضاعلی آمد و پشت بندش حسینعلی غرید: بجنب بچه ظهر شد کار دارم.
صدای لخ لخ دمپایی های رضاعلی دورتر و دورتر شد. مثل همیشه چنان خسته و سنگین راه می رفت که انگار کوه کنده، با احتیاط سرکی به حیاط کشیدم. آفتاب بساطش را پهن کرده بود و خیال رفتن هم نداشت. انگار نشسته بود تا همه را بسوزاند…