رمان خوان
دانلود رمان
رمان کوچه
  • حجم: 53.4 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

توضیحات

داستان رمان کوچه، در مورد دختری به نام شقایق است که با مادر و خواهر کوچکترش زندگی می کند. پدر شقایق به علت ورشکستگی سکته کرد و از دنیا رفت. مادرش نیز در اثر شوک ناشی از مرگ همسرش دچار سکته مغزی شد و یک طرف بدنش فلج شد. شقایق ناچارا سرپرستی مادر و خواهرش را به عهده گرفت. شقایق برای فرار از ازدواج با پسر عموی خود و قبول نکردن کمک های عمویش به دنبال کار می گردد…

نام این اثر: رمان کوچه
نگارنده: منیر مهریزی مقدم
سبک: عاشقانه

قسمتی از رمان کوچه

نگاه کنجکاوم روی حرکت سریع دست های کسانی که در نانوایی کار می کردند، می چرخید! یکی با سرعت خمیر را یک دست و یک اندازه می کند. در دستش گرد می کرد و روی تخته می پید و دیگری با مهارت عجیبی یکی یکی روی تخته کار مخصوص خودش پهن می کرد و روی فرگردان می گذاشت و نفر بعدی با انبری که در دست داشت، نان های پخته را برمی داشت.

روی هم می چید و به آن کس که نوبتش رسیده بود می داد و به همین ترتیب پیش می رفت تا نوبت من رسید. چون تجربه خرید و خصوصا تجربه صف نانوایی را نداشتم، حرکات ماهرانه آنها برایم خیلی جالب بود و واقعا برای زمانی طولانی مرا از حال و هوایی که داشتم بیرون آورده بود.

ولی به محض اینکه نوبت به من رسید و تازه متوجه نگاه خیره شاطر جوان شدم، به خودم و گرداب گرفتاری هایم برگشتم. چهره تقریبا زیبایی که داشتم و زمانی موجب مباهاتم بود، در این برهه از زندگی فقط دست و پاگیر و باعث دردسرم شده بود!

خرید کتاب
45,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=29902
لینک کوتاه:
رمان کوچه
  • حجم: 53.4 مگابایت
  • منبع تایپ: funysho.com

داستان رمان کوچه، در مورد دختری به نام شقایق است که با مادر و خواهر کوچکترش زندگی می کند. پدر شقایق به علت ورشکستگی سکته کرد و از دنیا رفت. مادرش نیز در اثر شوک ناشی از مرگ همسرش دچار سکته مغزی شد و یک طرف بدنش فلج شد. شقایق ناچارا سرپرستی مادر و خواهرش را به عهده گرفت. شقایق برای فرار از ازدواج با پسر عموی خود و قبول نکردن کمک های عمویش به دنبال کار می گردد…

نام این اثر: رمان کوچه
نگارنده: منیر مهریزی مقدم
سبک: عاشقانه

قسمتی از رمان کوچه

نگاه کنجکاوم روی حرکت سریع دست های کسانی که در نانوایی کار می کردند، می چرخید! یکی با سرعت خمیر را یک دست و یک اندازه می کند. در دستش گرد می کرد و روی تخته می پید و دیگری با مهارت عجیبی یکی یکی روی تخته کار مخصوص خودش پهن می کرد و روی فرگردان می گذاشت و نفر بعدی با انبری که در دست داشت، نان های پخته را برمی داشت.

روی هم می چید و به آن کس که نوبتش رسیده بود می داد و به همین ترتیب پیش می رفت تا نوبت من رسید. چون تجربه خرید و خصوصا تجربه صف نانوایی را نداشتم، حرکات ماهرانه آنها برایم خیلی جالب بود و واقعا برای زمانی طولانی مرا از حال و هوایی که داشتم بیرون آورده بود.

ولی به محض اینکه نوبت به من رسید و تازه متوجه نگاه خیره شاطر جوان شدم، به خودم و گرداب گرفتاری هایم برگشتم. چهره تقریبا زیبایی که داشتم و زمانی موجب مباهاتم بود، در این برهه از زندگی فقط دست و پاگیر و باعث دردسرم شده بود!

خرید کتاب
45,000 تومان
https://romankhaan.ir/?p=29903
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!