رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان کنعان
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: دریا دلنواز
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1380

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان کنعان از دریا دلنواز با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و…

خلاصه رمان : کنعان

تمام ماجراها و اتفاقات کار را برای بابا قاسم شرح دادم، حتی به خودم فرصت ندادم تا مانتو و مقنعه ام را دربیاوردم، پر بودم از خبرهایی که مطرح کردنش با بابا قاسم می توانست راه چاره ای پیش پایم بگذارد، دست هایش را تکان داد و جمله ای را ادا کرد: _نگران نباش، من به تو امید دارم، پسر حاجی هم جوونه هم میخواد خودشو به پدرش ثابت کنه، پس ریسک میکنه و طرح های تو و اون آقاپسری که میگی خوشتیپه کارخونه است رو نجات میده ادای کلمه ی خوشتیپ و گفتن “اون آقاپسر” به طور واضح نشان می داد که به هنگام تعریف از فرهام زند پیاز داغ را بیش از اندازه زیاد کردم به و مذاق

غیرت پدرم خوش نیامده! خودم را جمع و جور کردم و مقنعه از سر کشیدم _حقوقم معلوم نیست درست و درمون بدن، کارگرها دوماهه حقوق نگرفتند کمی اخم کرد و دستانش، زبانش شدند _روز اول بهت نگفته بود؟ سرم را بالا انداختم _نه. صورت خسته اش لبخند زد و با سرحالی بیشتری صحبتش را تمام کرد _پس با طرح های جدید تو و پیشنهاداتت هم خودت حقوق سروقت میگیری هم کارگرها… جلوتر آمد و پیشانیم را بوسید. دست هایش اشاره کرد به مانتو و بعد سرشانه ی خودش.. _لباس هاتو عوض کن شام بخوریم‌ گونه ی استخوانیش را محکم بوسیدم و قربان صدقه اش رفتم،

در حال راه رفتن و بالا و پایین پریدن های من نمی توانست به درستی لب خوانی کند، خبر از زبان اشاره ام نبود اما همین که شور و شوقم را می دید و خنده هایی که به لب داشتم را، غرق شادی از ته دل شد. خوردن کوفته ای که بابا قاسم با مهارت آشپزی اش بار گذاشته بود خستگی و ضعفم را کاملا منهدم کرد. دستی به برآمدگی کوچک شکمم کشیدم و با پشت دستم لبم را پاک کردم _عالی بود حواسش به من نبود، دستم را جلوی چشمش بردم تا نگاهش به صورتم افتاد، نوک انگشت شست و اشاره ام را بهم مماس کردم و با تکرار جمله ی “عالی بود” خنده ی پهنی بر لب هایش نشست. “نوش جانی” را لب زد و…

خلاصه کتاب
داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و…
خرید کتاب
تماس بگیرید
https://romankhaan.ir/?p=10099
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • بابک
    9 آذر -622 | 00:00

    بهترین چیز درباره خواندن یک رمان، برای من توانایی تقویت تخیل و خلاقیتمه.

  • جوانمرد
    9 آذر -622 | 00:00

    اوهوم، دوستان، یه رمان جدید پیدا کردم که حتماً دنبالش برین.

  • باقر
    9 آذر -622 | 00:00

    رمان برای من هرگز خسته‌کننده نیست. تا به حال موفق شدم همه صفحات یه رمان رو تموم کنم.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!