توضیحات
موضوع رمان کریستال، داستان سامیاره که زندگی مرفه و خوبی داره. اما وقتی که پدرش معتاد به کریستال میشه، زندگیش به هم میریزه و دست سامیار به خون آلوده میشه و…
نام این اثر: رمان کریستال
نگارنده: بهاره زعفرانی
سبک: عاشقانه، اجتماعی
قسمتی از رمان کریستال
به دستانم که مالامال از خون شده، نگاه می کنم. هوای تابستان داغ است؛ اما من به خود می لرزم. صدای ضربان قلبم را در گوش خود می شنوم و به فرزام غرق در خون که به روی زمین افتاده چشم می دوزم. پلک چپم می پرد و زمزمه می کنم:
-لعنتی!
و داد میزنم:
-لعنتـــــی!
چشمم به چاقوی ضامن دارم که کنار فرزام است، می افتد. همان چاقویی که بدن فرزام را زخمی کرده و من را بدبخت. با اینکه، سرخی خون را به خود دیده است، اما نور را منعکس میکند. نفس کشیدن سخت است و انگار، دور و برم هیچ اکسیژنی نیست.
من باید از اینجا فرار کنم. که راه دیگری جز این ندارم. که اگر نروم، من میمانم و طناب دار. من میمانم و جهنم خدا. سمت چاقو، هجوم میبرم و آن را از روی زمین برمیدارم.کل هیکلم خیس عرق شده و آفتاب نیز، رحمی به من نمی کند و مستقیم به روی من مفلوک افتاده است.