توضیحات
پری در رمان کافه سن ویتون، دختری است که تو بچگی بهش دست درازی میشه و خانواده اش به خاطر این مساله به شهر دیگه ای مهاجرت میکنن. حالا بعد ۱۵ سال پری بزرگ شده و تصمیم به انتقام از اون شخص داره. وقتی میخواد بره تهران وسط راه توسط ی باند قاچاق انسان دزدیده میشه که فرار میکنه و بین راه با دوتا خانوم آشنا میشه و میره خونشون و ماهان داداش اینا ماموره و دنبال پرونده محراب هست ک از اتفاق پری هم دنبال انتقام و قراره به همدیگ کمک کنن و بقیه ماجرا….
اسم رمان: رمان کافه سن ویتون
نویسنده این اثر: نیلوفر قنبری
ژانر رمان: عاشقانه، انتقامی، پلیسی
گوشه ای از داستان رمان کافه سن ویتون
– میترا زود باش لعنتی، بدو دیگه!
صدای بغض آلودش در حالیکه می لرزید، از پشت سرم می آمد. از ترس قلبم داشت از جا کنده می شد و داشتم نفس کم می آوردم. باز صدای میترا آمد:
– تو رو خدا، نمی تونم، صبر کن. خدایا! تو رو جدت صبر کن دیگه.
در میان جاده ی بیپایانی که معلوم نبود در کدام جهنم دره ایست و نه سرش معلوم بود و نه تَهش، با پاهای برهنه می دویدیم.
در حالی که نگاهم به دوردستها بود و حواسم به روبه رویم تا زمین نخورم، کمی از سرعتم کم کرد و به پشت سرم نگاه کردم. میترای بیچاره یک لنگه ی کفشش را حین فرار جا گذاشته بود. روی آسفالتِ زبر و درب و داغان جاده ای بی نام و نشان پا به پایم می دوید و درد میکشید.
آنقدر ترسیده بودم که دردی در کف پایم حس نمی کردم. شک نداشتم ناجور زخمی شده. میترا یک بند گریه میکرد و اشکهایش روی هواو زمین معلق بود. هربارکه سرم را سمتش می چرخاندم تا ازبودنش پشت سرم مطمئن باشم، با نگاهش التماس میکرد برگردیم.