توضیحات
به حومورا خوشآمدید. سرزمینی مستقل که اژدهایان در آن زندگی می کنند. پرنسس هایدرا به ظاهر دختری ترسو و ناتوان است اما بخاطر اشتباهات سیاسی اش همه چیز در حومورا بهم میریزد. زمانی که می فهمد نقص بزرگش برای چیست، حتی بیشتر افعی را از کابوس می ترساند. و این شروعی برای داستان رمان کابوس افعی است…
نام این اثر: رمان کابوس افعی
نگارنده: فاطمه السادات هاشمی نسب
سبک: عاشقانه، معمایی، فانتزی
قسمتی از رمان کابوس افعی
قصر طلایی آزتلان در آتشی سیاه فرو رفته بود که لحظه به لحظه بیشتر از قبل به نابودی کشیده میشد. خدمه و سربازان همگی با فریاد و ترس از اتاقها و سالن های قصر بیرون می آمدند و با گریه و نگرانی به همراه چاشنی ترس، دوان دوان از دروازه شمالی قصر بیرون می رفتند تا جان خود را نجات بدهند.
گویی در آن لحظه به یاد نداشتند که ملکه و پادشاهی هم وجود دارند و در تالار اصلی در میان آن آتش سیاه گیر کرده اند و راه فراری ندارند. آسمان قصر به خاطر آتش به سیاهی کشیده شده بود و پرندگان با استشمام دود بر زمین سقوط می کردند. پادشاه چشمهایش را به سختی گشود، پلک زد و به اطرافش نگاهی انداخت.
حرارت زیاد آتش مانع درست دیدنش میشد و این یعنی عمق فاجعه، او بالأخره آمده بود؛ گویا تهدیدهایش پوچ و توخالی نبودند و چه اشتباه بزرگی کرد که آنها را جدی نگرفت! شاید باید الآن از کار و تصمیم اشتباهش پشیمان شده باشد؛ اما در چشمهایش چیز دیگری می بینم، انعکاس غم و عشق در چشمهایش موج میزند.