| جمعه 13 تیر 1404 | 01:17
رمان خوان
دانلود رمان
رمان پناه اجباری
  • نام: پناه اجباری
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: thunder_kiz و ayda_m
  • ویراستار: رمان خان
  • تعداد صفحات: 467
  • حجم: 4.69 مگابایت
  • منبع تایپ: romankhaan.ir

توضیحات

داستان رمان پناه اجباری اینگونه آغاز می شود… آدم کوچولو ها هم دل دارن … میخوان زندگی کنن … میخوان واسه خودشون کیف دنیا رو ببرن… چقدر سخت که مجبور شی زود بزرگ شی … که کسی نباشه که راهنمائیت کنه …. کسی نباشه دستت و بگیره …. که بارها رو دوش تو باشه … زمین می خوری اما بلند میشی تا بگی می تونی … اونوقته که بزرگ میشی … بدون بچگی آدم کوچولوها بزرگ میشی …. در حسرتِ یه راهنما … یه پناه … یه فردِ حمایتگر…پایان خوب

اسم رمان: رمان پناه اجباری
نویسنده این اثر: thunder_kiz و ayda_m
ژانر رمان: عاشقانه

گوشه ای از داستان دانلود رمان پناه اجباری

با حرص برگشتم سمتش… رها دنبالمون می دوید. از اطلاعات سوال کرد. برده بودنش بخش مراقبت های ویژه. اجازه ندادن بریم داخل. نشستم کنار در و بغضمو رها کردم. نباید سر بابا بلایی میومد. سرمو به دیوار تکیه دادم. سهند نشست کنارم و گفت: چیزی نمیشه…
نگاهش کردم و گفتم: اگه…

ادامه ندادم، دلم نمی خواست حتی به زبونش بیارم. سهند آروم دستشو حلقه کرد دور بازوم و منو کشید توی بغلش. با صدای بلندتری داشتم گریه می کردم.
سهند: هیچی نمیشه عزیزم…
ولی من به حرفاش گوش نمی دادم. ذهنم حول بابا و قلبش می گشت. نمی دونم چقدر گذشت، زن عمو هم اومده بود، مامان رفته بود توی حیاط پیشش. البته به اجبار سهند، منو نتونسته بود ببرده.

همونجور نشسته بودم پشت در و به در چشم دوخته بودم. یهو در باز شد. بازم پرستار بود. نفسمو با حرص دادم بیرون… دکتر بهم گفته بود هر وقت اومد بیرون اجازه میده برم بابا رو ببینم. ولی خبری از دکتر نبود.. پرستار اومد طرفمو گفت: تو راسایی؟
سریع بلند شدم. بیچاره پرستار چند قدم رفت عقب…
– چیزی شده؟
پرستار: نه عزیزم… فقط پدرت می خواد ببیندت…

لینک های دانلود
خرید کتاب
رایگان
نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید؟
https://romankhaan.ir/?p=44096
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!