رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان پشت یک دیوار سنگی
  • ژانر: عاشقانه، همخونه ای، کلکلی
  • نویسنده: aram_anid
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 613

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان پشت یک دیوار سنگی از aram_anid با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

از یه زندگی، شایدم 2 تا. آشنا برای بعضی ها و غریبه و مجهول برای یه عده دیگه. کسایی که شاید دیده باشیم و شایدم نه. یه دختر و یه پسر که به دنیا اومدن و ساخته شدن برای زندگی مجردی و تنهایی. هیچ رقمه شکل و رفتارشون به مسئولیت و تعهد و… نمی خوره. زندگی های مستقل با عقاید و رفتارهای خاص خودشون که شاید برای بعضی ها قابل قبول نباشه. حالا تصور کنید این دوتا آدم سر راه هم قرار بگیرن. چه جوری با هم کنار میان؟؟….

خلاصه رمان : پشت یک دیوار سنگی

جلوی آینه ایستادم و به خودم نگاه کردم. آه خوشم نمیاد. هیچ رقمه قیافه ام راضیم نمی کنه. هرچی هم به صورتم می مالم خوب نمیشه. همه اش کج و کوله میشه. مهمونی زوری رفتن همین میشه دیگه. همه کارهاش خراب میشه. به هر جون کندنی بود بزک دوزک کردم. زیاد اهل این کارها نبودم، معمولا ” هم به برق لب می زدم می رفتم اداره یعنی ماست تر از منم پیدا میشه؟؟؟ نه که وسیله نداشته باشم یا بلد نباشم نه. یادم میاد از وقتی 13-14 سالم بود به کیف گرفته بودم و توش و از رژای مامان که تهش مونده بود پر می کردم. 15-16 سالم که شد واسه خودم خانمی شدم. می رفتم برای

خودم رژ و اینام می خریدم. تو سن 17-18 سالگی کیف پر امکانات آرایشی داشتم، آرایش کردن به جونم بسته بود. بدون آرایش کامل تا سوپری سر کوچه امونم نمی رفتم. اما وقتی دانشگاه قبول شدم وقتی یکم بزرگتر شدم. وقتی خودمو شناختم فهمیدم که همچینم آرایش یکنی و نکنی فرقی نداره. “مثلا که چی به روز کلی به خودت بمالی و به خاطر اون چیزا به کوچولو خوشگل بشی که چی؟ اگه به وقت یه چیزی بشه و آب بریزه سرت یا بارون بیاد که باعث شه آرایشت پاک بشه اون وقت همون یه ذره خوشگلیت هم می پره قیافه خاصی نداشتم . آنچنانی نبودم . هیچ وقتم ادعای خوشگلی نمی کردم،

معمولی بودم رو به بالا. خودمو دارم تحویل می گیرم. خوب در هر حال زشتم نبودم. با یه کم آرایش و اینا خوشگل میشدم. اما در حالت معمولی به قیافه عادی داشتم این جور نبودم که یکی با دیدنم چشم هاش از زیباییم خیره بمونه و فکش بی افته و دردم عاشقم بشه نه این جوریا هم نبودم. پیشونی بلند. چشم های تیره و درشت با مژه های پر و ابروهای حالت دارم که چشم هام و قشنگتر نشون می داد. دماغی که به لطف ارثیه مامان کوچیک بود و خوب. لب های کشیده و متناسب. در کمدمو باز کردم . اوه الان رسیدم به قسمت سخت ماجرا من چی بپوشم ؟؟؟ یه نگاه به کل لباس هام کردم…

خلاصه کتاب
از یه زندگی، شایدم 2 تا. آشنا برای بعضی ها و غریبه و مجهول برای یه عده دیگه. کسایی که شاید دیده باشیم و شایدم نه. یه دختر و یه پسر که به دنیا اومدن و ساخته شدن برای زندگی مجردی و تنهایی. هیچ رقمه شکل و رفتارشون به مسئولیت و تعهد و… نمی خوره. زندگی های مستقل با عقاید و رفتارهای خاص خودشون که شاید برای بعضی ها قابل قبول نباشه. حالا تصور کنید این دوتا آدم سر راه هم قرار بگیرن. چه جوری با هم کنار میان؟؟….
https://romankhaan.ir/?p=7882
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • تلاویز
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، من یه رمان در مورد علمی تخیلی می‌خواستم، آیا پیشنهادی دارید؟

  • امید
    9 آذر -622 | 00:00

    شخصیت‌ها در رمان دنیایی برایم پیش میارن که هنوز در واقعیت تجربه نکردم و این خیلی تحریک کننده و هیجان زده‌کنندهست.

  • حامی
    9 آذر -622 | 00:00

    هر رمان داستان جالب و جذابی داره و کسانی که خوندن رمان رو منتقد می کنند، حتی یک رمان رو امتحان نکرده‌اند.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!