توضیحات
داستان رمان پایان تلخ از زبون اول شخصه، اول شخص ما پسریه بنام امیرحسین…امیرحسین توی قشر نسبتا ضعیف جامعه قرار داره و دلباخته دخترخالشه که از وضع مالی خوبی برخورداره و شوهر خالش با ازدواجشون مخالفه… این بین یه سری اتفاقا میفته که امیرحسین وارد حرفه ای میشه که همیشه ازش کناره گیری میکرده…حالا این حرفه چیه؟؟خب بخونین تا متوجه بشی…
اسم رمان: رمان پایان تلخ
نویسنده این اثر: Maryam_23
ژانر رمان: عاشقانه
گوشه ای از داستان دانلود رمان پایان تلخ
مشغول جویدن آلو ھا شدم … مامان با خنده سرشو به تاسف واسم تکون داد و رو به مونا گفت: ھر وقت پشیمون شدی به خودم بگو … مونا از شدت خنده خودشو انداخت طرف من که سرش افتاد رو شونم … تموم وجودم لرزید … اون داشت می خندید و من به گرمای وجودش فکر می کردم …
مامان با لبخند نگام کرد … خیلی خوب منو می شناخت … نگاشو ازم گرفت حالمو فھمیده بود … برا اینکه تابلو نباشم اخم کردم و گفتم: بی خود … مونا سرشو از شونم برداشت و نگام کرد … اخم کمرنگی کرد و گفت: باز تو با دھن پر حرف زدی … ه.و.س کردم اذیتش کنم … ھمونجور که ملچ مولوچم به راه بود گفتم: تازه می خواستم بوست کنم …
مونا خودشو کشید کنار و گفت: امیر اذیت کردی نکردیا … مامان با لبخند از جاش بلند شد … چقد ممنونش بودم که درکم می کرد … رفت تو آشپزخونه و تنھامون گذاشت … ھسته ی آلو ھا رو با دھن انداختم تو بشقاب و خودمو کشیدم سمتش … درستھ به ھم محرم نبودیم … اما مونا اول و آخر مال خودم بود … پس مانعی وجود نداشت … دستمو دور کمرش حلقه کردم و صورتمو نزدیک صورتش بردم …
