توضیحات
(بدون سانسور) دانلود رمان ویپ اثر محدثه حسن زاده (نویسنده انجمن رمان بوک) پی دی اف PDF رایگان اندروید و ایفون
آتش انتقام زبانه میکشد میان آرزوهای دخترک؛ و شعلههای غم و حسرت در چشمانش دلبری میکنند. در این عرصهی نبرد، او یکه و تنها، محکوم به جنگ با سرنوشت است. مرد مجهولی که در این عرصه یکه بازی میکند، و مینای دل سوخته که عزم بر پیکار با او دارد. در اوج بیکسی همدم مینا باشید …
خلاصه رمان : ویپ
اشک هایم را با دستانم پاک کردم. آن روزها چقدر ساده بودم ولی همیشه یادم هست که دنیای کودکی خوشتر از دنیا بزرگ ترها است. دنیای کودکی پر از شادی و شوق برای چیزهای کوچک، ولی دنیا بزرگترها پر از مشکلات و سختی. از جایم پاشدم فردا مراسم خاکسپاری خانواده ام بود. چه قدر من زود تنها شدم. با تابیدن نور آفتاب از جایم بلند شدم لیوان آبی که دیشب با آن قرص آرامبخش خوردم را برداشتم و کمی از آن را خوردم از جایم بلند شدم و لباسهای مشکی ام را پوشیدم به صورتم در آینه نگاهم کردم چه قدر پریشون انگار به اندازه ی پانزده سال پیر شدم. آهی کشیدم و از خانه خارج شدم و به سوی بهشت زهرا راه افتادم. سعی در نگه
داشتن اشکهایم بی فایده بود. تند تند قطره های اشکم پس از دیگری میریختند به خاکهایی که روی جسدهای خانواده ام می ریختند نگاه کردم با هر خاکی که روی آنها میریختند، قلب من خرد میشد با چشمانی تار که حاصل از اشکهایم بود، به اطرافم نگاه کردم هیچ کس آن جا نبود حتی دوستان صمیمی پدر و مادرم و مونا هیچ کس، فقط؛ سمیرا خانم همسایه بغلیمان بود. آرام به سمیرا خانم گفتم: شما خونه برید اینجا خسته میشید. سمیرا خانم با نگاهی گریون به سمتم اومد و گفت: نه نه اصلاً عمرا شما رو تنها بزارم. -سمیرا خانم خواهش میکنم. بار دیگر نگاه گریونش را به من دوخت و بعد از برداشتن کیفش رفت بعد از رفتن سمیرا خانم
تنها شدم ولی خوب بود راحت تر میتوانستم درد و دل کنم. آرام حرف خود را شروع کردم. چرا رفتین؟ آخه چرا؟ ای کاش ای کاش اون روز کلاس نمیرفتم شاید منم باهاتون میرفتم چرا منی که تو این دنیا هزار تا غصه دارم باید بمونم آخه چرا؟ سرم رو بالا بردم و داد زدم: چرا خدا چرا؟ چرا من رو گذاشتی اینجا؟ مگه چه گناهی کرده بودم؟ چه گناهی؟ اصلاً، اصلاً نکنه به خاطر دوستیم با میلاد بود؟ خب اون عشقم بود مگه میتونستم تنهاش بزارم؟ خدایا می تونستم؟ نه نمیتونستم اصلاً نمیتونستم ولی اون ترکم کرد اون رفت. من تنها موندم حداقل خانواده ام مونا رو داشتم. خدا اونها رو چرا ازم گرفتی؟ آخه چرا؟ چه گناهی کردم؟ من چی کار کردم که …
نشانی اصلی این پست در سایت رمان بوک به آدرس: رمان ویپ