توضیحات
رمان ورق های پوسیده، روایت عاشقانه ای متفاوت و پر شور از دامون و باران که با آشناییشون سر از رازهای پنهانی و ممنوعه درمیارند که سرگذشتشون رو دستخوش بازی زنی از دل این راز میکنه. چند سال جدایی و درد فراغ میکشند ولی خبر از بازی تقدیر ندارن و با پیوند دوبارهشون پرده از راز برمیدارند و …
نام این اثر: رمان ورق های پوسیده
نگارنده: زهرا بیگدلی
سبک: عاشقانه
قسمتی از رمان ورق های پوسیده
حاضر و آماده از اتاقم بیرون می آیم و در حالی که سمت در خروجی خانه می روم با صدای بلندی مامان را مخاطب قرار می دهم: مامان من دارم میرم، برام دعا کن.
کفگیر به دست از روی اُپن آشپزخانه سرکی می کشد و اخم هایش در هم می شود.
-من هنوز هم معتقدم که تو نباید کار کنی. چه نیازیه باران!
– قربون اون اخم های شیرینت بشم، این شرکت یه شرکت بزرگ مهندسیه. می دونی اگه استخدام بشم، چقدر می تونه به درس و دانشگاهم و از همه مهم تر، آینده ام مفید باشه؟! استاد سعیدی از بین اون همه دانشجو من رو معرفی کرده به شرکت مامان! می دونی این یعنی چی! راضی باش بذار با امید و خیال آسوده برم.
نفسش را آه مانند بیرون می فرستد.
-برو عزیزم ان شاالله که موفق باشی…
سرم را کج و با لبخند نگاهش می کنم، دلم ضعف می رود برایش، به سمتش می روم و میفهمد قصدم چیست که آغوشش را آماده می کند، گونه اش را می بوسم.