توضیحات
رمان واریسیدن غروب، دنبالهای شگفتانگیز بر “ریسیدن سپیده دم”، بخش دوم دوگانه “خون ستارگان” نوشته الیزابت لیم است. این رمان فانتزی بزرگسالان جوان، خواننده را به دنیای جادو، عشق و فداکاری عمیقتری میبرد؛ جهانی که در آن سرنوشت شخصیتها با سرنوشت پادشاهیها گره خورده است. داستان مایا تامارین، خیاطی با استعداد و قدرتهای خارقالعاده، روایتگر تلاشهای او برای نجات دنیا و مقابله با شیاطین درونی است که او را تهدید میکنند…
اسم رمان: رمان واریسیدن غروب
نویسنده این اثر: الیزابت لیم
ژانر رمان: عاشقانه، فانتزی
گوشه ای از داستان رمان واریسیدن غروب
زمانی مادری داشتم. به من ریسیدن ظریف ترین نخ کاموا را آموخت که از پیله های کرم های ابریشمی ساخته می شدند که در حیاط پر از درخت شاه توتمان پرورش می یافتند. صبورانه، هزاران پیله را خیس می کرد و با هم نخ های نازک را روی قرقره های چوبی می پیچیدیم. پس از آن که دید انگشتان کوچک من با چه ظرافتی روی چرخ کار می کنند و ابریشم را همچون رگه هایی از نور ماه می ریسم، به پردم اصرار کرد دستیار خیاطی او شوم.
پس از کسب موافقت پدرم، به من گفت: خوب از بابا یاد بگیر. اون بهترین خیاط گانگسونه و اگه سخت کار کنی، یه روز تو هم بهترین خیاط گانگسون میشی.
مطیعانه گفته بودم: بله مامان…
شاید اگر ان موقع گفته بود دختران نمی توانند خیاط شوند، داستانم جور دیگری از آب در می آمد. اما افسوس!
مادرم برادرانم (فینلی شجاع، سندو باملاحظه و کیتون چموش) را بزرگ می کرد و بابا به من بریدن و کوک زدن و گل دوزی کردن را آموزش می داد. چشمانم را طوری تربیت کرد که چیزی فراتر از خطوط و اشکال ساده ببینم. در سایه ها دست ببرم و بین زیبایی و ساختار توازن برقرار کنم. مجبورم می کرد هر نوع پارچه را از پنبه های زمخت گرفته تا ابریشم های نرم و ظریف در دست بگیرم.