توضیحات
بابام منو فروخت به یه آدمکش بیرحم تو مافیای روسیه؛ یه معامله واسه اتحاد بین و کوزا نوسترا. رمان وارث یاغی داستان یه ازدواج اجباری است که توش قراره بشم اسیر مردی که بدون شک منو مثل مِلک شخصیش میبینه. مطمئن بودم مثل بقیه مردای مافیاییای که تو زندگیم دیدم، خشن و بیرحمه. نیکولای پتروف… معروفه به روانپریشی که واسه یه اشتباه کوچیک، آدم میکشه….
اسم رمان: رمان وارث یاغی
نویسنده این اثر: جنیکا اسنو
ژانر رمان: مافیایی، بزرگسال
گوشه ای از داستان رمان وارث یاغی
ده دقیقه بود که رسیده بودیم به «بوچر اند سان»، یه کشتارگاه قدیمی و متروکه تو حومه ی «د سولیشن» نیویورک. نگاهی به ساعتم انداختم؛ انتظار داشتم هر لحظه «آرلو مالکوویچ» برسه. آرلو یه آزادکار تو سندیکای جرمی به اسم «روین» بود. کارایی رو انجام می داد که بقیه جراتش رونداشتن یا حاضر نبودن دست بهش بزنن: جمع و جور کردن جناره ها، کار مزدوری، شکنجه و قتل هایی که از طرف کله گنده های دنیای زیرزمینی دستور داده می شد.
کارتل، براتوا، کوزا نوسترا، یا هر سازمان غیرقانونی دیگه ای که برای قاچاق اسلحه، مواد، انسان یا قتل های بی دردسر و بی دردسر با قانون نیاز به یه پایگاه داشتن، می اومدن سراغ آرلو. و ما هم دقیقا برای همین کار، آرلو رو می خواستیم. کارای کثیف مون.
البته برام مهم نبود که کسی بفهمه ما داریم برای کشتن «لئونید پتروف»، پدرمون و رئیس شاخه ی براتوای دسولیشن، نقشه می کشیم. این آشغال ها مدت ها بود که حقش بود بمیره. اونقدر از زیر ترورها در رفته بود که دیگه شمارش از دستم در رفته بود. صدای ماشین که اومد، چرخاش که ریگ های زمین رو به هم زد، موتور خاموش شد، در باز و بسته شد.