رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان هیچکس اینجا گم نمی شود
  • ژانر: عاشقانه، انتقامی
  • نویسنده: پرن ثابت
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1969

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان هیچکس اینجا گم نمی شود از پرن ثابت با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

نیلگون سال آخر دبیرستانش با دبیر جذاب دیفرانسیلش رابطه عاشقانه‌ای برقرار میکنه که به نامزدی منجر میشه. حالا 7 سال از اون ماجرا گذشته و نیلگون با کسی که روزی برادر شوهرش بود هم خونه شده و انوش که شناختی از چهره نیلگون نداره بهش ابراز علاقه میکنه و…

خلاصه رمان : هیچکس اینجا گم نمی شود

افرا روی همان صندلی منتظر ماند. اجازه داد تا خنکای هوای بهاری پوستش را نرم نرمک نوازش کند. اسم شناسنامه ایش در ذهنش چند بار تکرار شد و دستانش مشت. هر بار این اسم را می شنید دلش فریاد می خواست. نیلگون واقعیتی را بر سرش هوار کرده بود که جای کتمان نداشت. نیلگون مثل هیچ دختری نبود. هیچ وقت برایش او مثل باقی دخترهایی که دیده و شناخته نبود. حتی متانت و صبرش می توانست او را دیوانه کند. نیلگون بزرگ تر شده بود و این سیر تکاملی از او انسان کامل تر و متاسفانه جذاب تری ساخته بود. با حرص نفسش را از بینی بیرون فرستاد و بی توجه به صدای قهقهه

های لوس زنان و دختران میز های بغلی تلاش کرد کمتر به حال غریب آن چشم ها فکر کند. ارس با قدم های بلند آمد. سر جای قبلی نیلگون نشست و زل زد به صورتش: چه مرگته هنوز نیومده گرد و خاک راه انداختی؟ چی گفتی دختره فراری شد؟ نفسش عمیق تر شد: حرف حق همیشه تلخه دیگه.. فنجانش را بالاتر گرفت تا ارس بهتر ببیندش: مثل همین اسپرسوی زهرماری. ارس خم شد روی میز و با همان نگرانی ادامه داد: مگه نمی خواستی راضی اش کنی کمکت کنه؟ اینجوری که پروندی اش کله خر.دیگه پشت سرشم نگاه نمی کنه. چند بار دیگر پایه های جلوی صندلی را از زمین دور و دوباره نزدیک کرد.

در ذهنش هزار و یک نقشه می چرخید. قرار بود رفتارش با نیلگون ملایم تر باشد، ولی چشمان معصوم نیلگون نمی گذاشت. وقتی مثل یک بره آهوی معصوم نگاهش می کرد و هیچ دفاعی نداشت، وحشی می شد. تلفن همراهش زنگ خورد و روی زنگ دوم جواب داد: بگو.. صدای خندان بهراد گوشش را پر کرد: حاجی حل شد. دکترو انداختم تو کوزه. یک سناریوی دلدادگی زرد هم زدم تنگش که بیا و ببین. ننه مرده باورش شد آقام همین فردا می خواد بره خواستگاری و سر پیری معرکه گیری راه بندازه… پرید وسط حرفش: از فروغ چی گفت؟ صدای بهراد کمی دور می شود:واسا واسا افسر… با کلافگی منتظر…

خلاصه کتاب
نیلگون سال آخر دبیرستانش با دبیر جذاب دیفرانسیلش رابطه عاشقانه‌ای برقرار میکنه که به نامزدی منجر میشه. حالا 7 سال از اون ماجرا گذشته و نیلگون با کسی که روزی برادر شوهرش بود هم خونه شده و انوش که شناختی از چهره نیلگون نداره بهش ابراز علاقه میکنه و...
https://romankhaan.ir/?p=10587
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • حامد
    9 آذر -622 | 00:00

    خب، تجربه‌ام میگه که رمان خوندن واقعاً خیلی نفس گیر و جذابه!

  • بارانی
    9 آذر -622 | 00:00

    خیلی خوشم میاد وقتی کسی با اشتیاق بهم میگه که یه کتاب خوب پیدا کرده‌ام.

  • بهرنگ
    9 آذر -622 | 00:00

    هر رمان داستان جالب و جذابی داره و کسانی که خوندن رمان رو منتقد می کنند، حتی یک رمان رو امتحان نکرده‌اند.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!