رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان همیشه تلخ می نوشم
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: مائده فلاح
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 848

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان همیشه تلخ می نوشم از مائده فلاح با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

به سرعت چشم هایم را باز کردم. لعنت به من که طاق باز می خوابیدم و اولین تصویر پیش رویم سقف می شد. سقف و یک طناب. سقف و یک تصویر تلخ. سقف و یک پریای پر پر شده! کابوس و خواب همپای هم بودند. خواب بدون کابوس نداشتم…

خلاصه رمان : همیشه تلخ می نوشم

صبح با صدای بوق ماشین امیر رضا بیدار شدم. اتاق کمی سرد بود پتو را تا روی گردنم بالا کشیدم دوست نداشتم از جای گرم و نرمم جدا بشوم. خود را زیر پتو جمع کردم تا گرمای بیشتری ذخیره کنم بعد از ظهر با حسام قرار داشتم. فکر این قرار باعث شد از جا بپرم. دیشب موقع خواب کمی دچار شک و تردید شده بودم اما الان نمی خواستم شک و تردیدی به دلم راه بدهم. صبر کردم تا سهراب خان برود و بعد من هم بیرون بروم. صدای در را که شنیدم از جایم بلند شدم در را باز کردم مامان مشغول مرتب کردن مقنعه اش جلوی آینه ی نصب شده روی جا کفشی بود با دیدنم دست از آینه و درست کردن مقنعه

اش کشید و گفت: من دارم میرم ولی یه خرده دیگه بشین با خودت فکر کن تو راست میگی پول خودته، اما حسامی که به زن خودش وفا نمی کنه اعتماد کردن بهش ریسک بزرگیه. دوست نداشتم موقع رفتن به سرکار و اول صبحی با او بحث کنم فقط در سکوت نگاهش کردم کیفش را برداشت و بعد نیم نگاهی به من در را باز کرد و بیرون رفت. صبحانه ام را خوردم لباس هایم را روی تخت آماده کردم تلویزیون را روشن کردم و با برنامه هایش خودم را مشغول کردم موقع ظهر با خوردن ناهار، که فقط برای رفع تکلیف و گرسنه نشدن بعد بود به اتاقم رفتم و آماده شدم پالتوی بلند خاکستری ام را

پوشیدم شال بافتی به همان رنگ، اما تیره تر را سرم کردم روی مبل سالن منتظر حسام نشستم تا زنگ بزند. دیشب بعد از اینکه به تماسش جواب نداده بودم پیامک فرستاده بود که چرا به خانه ی نوشین رفتم؟” من هم جواب دادم این کار را به خاطر تو کردم نمی دانم قانع شد، یا نه. او هم دیگر چیزی نفرستاد. با بلند شدن صدای زنگ گوشیم از جایم برخاستم گوشی را از روی کانتر برداشتم. حسام بود.با زدن تک زنگی مرا متوجه ی آمدن خودش کرده بود پوتین مشکی‌ام را پوشیدم و بعداز قفل‌کردن دربه سمت آسانسور رفتم داخل آینه ی آسانسور نگاهی به خودم کردم تمام موهایم را به سمت بالا شانه کرده و…

خلاصه کتاب
به سرعت چشم هایم را باز کردم. لعنت به من که طاق باز می خوابیدم و اولین تصویر پیش رویم سقف می شد. سقف و یک طناب. سقف و یک تصویر تلخ. سقف و یک پریای پر پر شده! کابوس و خواب همپای هم بودند. خواب بدون کابوس نداشتم...
خرید کتاب
تماس بگیرید
https://romankhaan.ir/?p=10977
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • توران
    9 آذر -622 | 00:00

    من داشتن امکان کوچک کردن قابلیت‌های زندگیم در این صفحه جدید پیدا کردم که قبل تر نمی‌دونستم.

  • پیام
    9 آذر -622 | 00:00

    به نظر شما فرق بین یه کتاب الکترونیکی و رمان چیه؟

  • پیشاد
    9 آذر -622 | 00:00

    سلام، آیا می‌تونید برای من یه سایت خوبی برای دانلود رمان بگید؟

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!