توضیحات
داستان رمان همسایه من درباره دختری به اسم کیانا است که یک بار طعم شکست رو چشیده و بهش این فرصت داده میشه تا روی پاهای خودش وایسه. و زندگیشو اونجور که دوست داره بسازه تا شاید توی این راه طعم عشق واقعی رو با تمام پستی و بلندی هاش بچشه…
اسم رمان: رمان همسایه من
نویسنده این اثر: شایسته بانو
ژانر رمان: عاشقانه، کلکلی
گوشه ای از داستان رمان همسایه من
جلوی آینه وایساده بودم و داشتم به صورتم نگاه میکردم .. چقدر توی این چند ماه لاغر شده بودم زیر چشمام گود افتاده بود. به موهام که عین یه چادر مشکی دورمو گرفته بود نگاهی انداختم. هیچ وقت از سر شونم بلند تر نشده بودن و الان تقریبا تا وسطای شونم رسیده بود… بنظرم بیشتر بهم میومد…
با خودم زمزمه کردم کیانا؟ به خودت بیا… قوی باش دختر .. خدا بزرگه .. با این حرف توی دلم یه نسیم خنکی پیچید … رفتم سمت دستشویی و وضو گرفتم از دستشویی که اومدم بیرون کتی در و باز کرد. خندید گفت : وضو گرفتی واسه ی نماز؟
به نشانه ی بله آروم سرمو تکون دادم..
گفت : باشه کیانا جونی بعد نمازت برو بالا توی اتاق بابا، کارت داره …فکر کنم واسه آبجی جونی خوشگلم نقشه ها کشیده
آروم بغلش کردم .. زیر گوشش گفتم به خوشگلیه تو که نیستم جغله ..هنوز 20سالت نشده پاشنه ی خونرو از جا کندن این خاطر خواهات …
رمان رو به من همزمان یادآوری و خنده به لبم میده.
صدای چرخش صفحات کتاب بهترین موسیقی برای استراحت ذهنی منه.
همواره از خوندن رمان لذت میبرم و گاهی احساس میکنم مثل یکی از شخصیتها در دنیای داستان زندگی میکنم، خیلی خوبه!